جمعه ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ - 19 Apr 2024
 
۱
گفت و گو با سیدمرتضی نبوی وزیر دولت شهید رجایی؛

ناگفته‌های دانش‌آموز از معلمش که رئیس جمهور شد

شنبه ۲ شهريور ۱۳۹۲ ساعت ۱۷:۱۷
کد مطلب: 308370
تشكيل هيأت دولت در جاهاي مختلف و مناطق محروم از ابتكارات آقاي رجايي است، دولت را در مناطق محروم تشكيل مي دادند مثلا به زاهدان مي رفتند و بحث دولت مردمي از ايشان بود كه مي گفتند كه دولت من ۳۰- ۲۰ وزير محدود نيستند بلكه همه مردم هستند.
به گزارش جهان، سید مرتضی نبوی مدیرمسئول روزنامه رسالت، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و عضو شورای مرکزی جامعه اسلامی مهندسین است. کسانی که او را از نزدیک می شناسند، می دانند که فردی صبور، انقلابی، متفکر، عدالت خواه و با اعتقاد دینی بالا است. او که خود در زمان ریاست جمهوری رهبر معظم انقلاب، وزیر پست، تلگراف و تلفن بود، معنی کار اجرایی در دستگاه‌های دولتی را خوب می
داند. ماهنامه هیأت، متعلق به هیأت رزمندگان اسلام، به بهانه هفته دولت با وی گفت و گویی انجام داده است تا از خاطرات حضورش در دولت شهیدان رجایی و باهنر سخن بگوید.

شما از چهره هاي شاخص در اوايل انقلاب و الان هستيد و مسئوليت هاي اجرايي هم زياد داشته ايد و دوره اي نماينده مجلس بوده ايد و الان عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام می باشید و تا جايي كه من ياد دارم از ابتدا مدير مسئول روزنامه رسالت هم بوده ايد و براي آشنايي خوانندگان شناسنامه اي از خودتان بفرماييد.

بسم الله الرحمن الرحيم بنده سال ۱۳۲۶ در قزوين متولد شدم و تا دوره دبيرستان در آنجا بودم و ديپلم رياضي گرفتم تقريبا درسم هم خوب بود و در يك خانواده مذهبي زندگي كردم، پدربزرگم از سال ۴۰ و ۴۲ مريد حضرت امام بود، آن سال ها اعلاميه ايشان را مي آورد و ما از همان زمان با نهضت حضرت امام آشنا شديم، يكي از افتخارات بنده در دوران دبيرستان اين بود كه جناب آقاي رجايي هفته اي دو روز مي آمدند قزوين و به ما رياضيات درس مي دادند و به طور مشخص درس هندسه مخروطات آن موقع بود كه حالا ور افتاده و ايشان بر ما تأثيرات خوبي داشتند و آشنايي من با ایشان از همان دوران بود.

آقاي رجايي اختلاف سني اش با شما نبايد خيلي زياد باشد چه طور ايشان تدريس مي كرد و شما دانش آموز بوديد؟

نه كم هم نباید باشد! چون ايشان آن دوره ليسانسش را گرفته بود البته من نمي دانم تاريخ تولد ايشان چند است اقلا اختلاف ۶ يا ۷ سال بايد باشد شايد هم بيشتر. در هر حال شيفته اخلاق و منش و رفتار ايشان شديم، من سال ۱۳۴۵ وارد دانشكده فني دانشگاه تهران شدم و سال ۵۰ فارغ التحصيل شدم و مهندسي كارشناسي ارشد برق را گرفتم آن موقع پيوسته بود از ۴۵ تا ۵۰ به مدت ۵ سال بود بعد از آن هم دوران سربازي را در خود دانشكده گذرانديم و بعد هم مشغول شديم در دانشكده مخابرات، كه آن موقع زير نظر وزارت پست و تلگراف بود كه همان اول ما را دستگير كردند و رفتيم زندان. دليلش هم اين بود كه در دوران دانشكده تحت تأثير نيروهاي مجاهدين بوديم كه مبارزه مسلحانه مي كردند و سمپاتي داشتيم نسبت به آن ها، البته كمك هاي مالي هم به آن ها كرده بوديم در زندان ۲ سال و چند ماه بوديم .

چه طور لو رفتيد؟

توسط يكي از هم دانشكده اي هايمان، از او براي مجاهدين كمك مي گرفتيم برادرش دستگير شده بود و جزو مجاهدين بود و ما را لو داده بود، به هر حال دوران زندان هم يك دوراني بود بعد از ما آقاي رجايي را هم گرفتند و ايشان به عنوان يك سمبل مقاومت و استقامت در زندان بود، ايشان را خيلي شكنجه كرده بودند اما سينه ايشان مخزن اسرار گروه هاي مسلح بود و با خيلي ها ارتباط داشت و با بزرگاني مثل آقاي بهشتي و آقاي باهنر ارتباط داشتند. مدرسه رفاه كه مدرسه اي اسلامي بود را براي دختران دائر كرده بودند و ايشان مديريتش را داشت ولي به هر حال خيلي مقاومت كرد و شكنجه زياد شد. بعد از اينكه ما امديم بيرون سال ۵۴ بود و يك مدتي در حد آشنايي خانواده كارهاي مذهبي و تبليغي مي كرديم تا رسيديم به سال هاي ۵۶ كه انقلاب اوج گرفت و ما هم در حد خودمان فعال بوديم.

جايي شاغل نبوديد؟

ما بعد از زندان هر جا مي رفتيم و مي فهميدند كه خلاء دو سال و اندي داريم شركت هاي دولتي اصلا استخدام نمي كردند و شركت ها خصوصي هم تا مي فهميدند طرد مي كردند تا اينكه در يك دفتر مهندسي خصوصي مشغول شديم و نقشه برق ساختمان مي كشيديم و بعد در يك كارخانه كار كرديم يك روز برايشان تعميرات برقشان را مي كرديم كه البته حقوق خوبي مي دادند به اندازه حقوق يك مهندس تمام وقت مي دادند در هر حال انقلاب كه پيروز شد ما در كميته استقبال از حضرت امام در مدرسه رفاه بوديم كه آن جا باز دوباره خدمت اقاي رجايي رسيديم، مدرسه پايگاه انقلاب بود و سران رژيم را که دستگير می كردند به آن جا می آوردند و بعضي از آن هارا در پشت بام آن جا اعدام كردند، قرار بود حضرت امام هم آن جا بيايند كه در لحظات آخر تغییر کرد و قرار شد ايشان از بهشت زهرا تشريف ببرند مدرسه علوي در خيابان ايران، اوايل انقلاب با توجه به اين كه با بزرگاني چون آقاي هاشمي رفسنجانی و سایرین ارتباط داشتيم وعده تأسيس حزب را از ايشان شنيديم و در تأسيس حزب قزوين من نقش داشتم. سپاه که تشكيل شد احساس ضرورت كرديم و آمديم و به سپاه پيوستيم و عضو رسمي سپاه شديم تا سال ۶۰، سال ۶۰ كه آقای رجايي نخست وزير شدند. بني صدر رئيس جمهور شد و قصد داشت مجلس اول را بگيرد كه موفق نشد و اكثريت مجلس از نيروهاي انقلاب تشكيل شد و آقاي رجايي را به عنوان نخست وزير تقريبا تحميل كردند آقاي محمود قندي كه در هفت تير شهيد شدند وزير پست و تلگرافشان بودند و مشكلاتي بود آن جا و بعضي از بقاياي رژيم سابق آن جا اذيت هايي مي كردند، آقاي رجايي به ذهنشان رسيده بود كه من بيايم كمك كنم به آقاي قندی در پست و تلگراف و تلفن و من آن موقع هم با آقاي محسن رضايي كار مي كردم با موافقت آقا محسن ما آمديم در پست و تلگراف به عنوان معاون آقاي دكتر قندي در شرکت مخابرات و ايشان را كمك كرديم. به فاصله كمي آن حادثه حزب جمهوري اتفاق افتاد و آقاي دكتر قندي آن جا شهيد شدند و بنده به عنوان وزير پست و تلگراف و تلفن به مجلس معرفي شدم در آن زمان آقاي باهنر نخست وزير و آقاي رجايي رئيس جمهور شدند و آن حوادث پيش آمد و بني صدر و مجاهدين فرار كردند و بنده به عنوان وزير كابينه آقاي باهنر وارد دولت شدم كه البته معرفي خود آقاي رجايي هم كه من را به عنوان شاگردشان معرفي كردند بي تأثير نبود و بعد هم كه به فاصله كمي آقاي رجايي و آقاي باهنر در حادثه ۸ شهريور شهيد شدند و آقاي مهدوي كني چند مدتي دولت را اداره مي كردند و در دوره ايشان هم باز ما وزير پست و تلگراف و تلفن بوديم تا اينكه مقام معظم رهبري به عنوان رياست جمهوري انتخاب شدند و مهندس موسوي نخست وزير شدند و ايشان هم همان كابينه قبلي را دوباره معرفي كرد به مجلس و ما باز يك دوره ۴ ساله زمان آقای موسوی وزير پست و تلگراف و تلفن بوديم و در دوره دوم ايشان ما را معرفي نكردند.

https://cdn.jahannews.com/images/docs/files/000308/nf00308370-1.jpg

دليل خاصي داشت؟

در دولت اول يك جناح بندي انجام گرفت يعني يك جوري بحث چپ و راست در مسائل اقتصادي مطرح شد يك اختلاف و يك تقسيم بندي انجام شد و آقاي مهندس موسوي طرف دوستاني مثل بهزاد نبوي و اين ها را گرفتند كه بيشتر به اقتصاد دولتي اعتقاد داشتند و ما معرفي نشديم. در دولت دوم تقريبا دولت ايشان يك دست شد زیرا دولت اول به ارث رسيده بود و دولت دوم
آقاي رجايي را هم گرفتند و ايشان به عنوان يك سمبل مقاومت و استقامت در زندان بود، ايشان را خيلي شكنجه كرده بودند اما سينه ايشان مخزن اسرار گروه هاي مسلح بود و با خيلي ها ارتباط داشت و با بزرگاني مثل آقاي بهشتي و آقاي باهنر ارتباط داشتند.
را خودشان انتخاب كردند و يك دست هم شد. پايان دولت اول هم مصادف شد با تأسيس روزنامه رسالت و نقدهايي كه ما نسبت به سياست هاي اقتصادي آن دوره داشتيم و بعد يك مدت بعد از آن به تدريس مشغول شدم در دانشكده افسري درس معارف دادم و بعد دانشگاه امير كبير فيزيك الكتريسيته درس داديم و برگشتيم به دوران تحصيلي مان و بعد هم رفتم دانشگاه صنعتي شريف و آن جا هم مباني مهندسي برق تدريس مي كردم كه از آن جا بحث تلاش براي تشكيل مجلس چهارم بود چون در مجلس سوم اكثريت طرفداران روحانيون مبارز بودند موضع گيري هاي تندي اول عليه رهبري جديد داشتند و بعد هم موضع گيري سختي نسبت به دولت آقاي هاشمي كه بعد روحانيت مبارز محور شد و ما هم كمك كرديم و مجلس چهارم كه تشكيل شد بنده به عنوان نماينده مردم تهران در مجلس چهارم و پنجم حضور داشتم و از همان اواخر مجلس پنجم به عنوان عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام با انتخاب رهبري در آن جا مشغول به كار شدم و اين اواخر هم كه هيئت عالي حل اختلاف تشكيل شد و ما هم در آنجا مشغول شديم.

اين هيأت حل اختلاف پاگرفت؟

بله هيئت خيلي فعال بود

خروجي از آن نديديم

بنايش بر آن نبود كه اطلاع رساني بكند چون ماهيت كارش ماهيت مشورتي براي رهبري دارد و اتفاقا پر كار بود ما هفته اي دو جلسه داشتيم يك جلسه دبيرخانه و يك جلسه هم خدمت آيت الله شاهرودي و مسائل را به صورت نامه مي نوشتند خدمت آقا و آقا هم به ما ارجاع مي دادند و ما نظر كارشناسي مي داديم و ايشان تصميم مي گرفتند.

اين رويه الان هم ادامه دارد؟

بله و چون بنا هم بر اين نبود و مي خواست اختلاف حل شود و نتايج بررسي ها را هم آن جايي كه مقام معظم رهبري تشخيص مي دادند محرمانه به رؤساي قوا ابلاغ مي كردند كه مسئله حل شود و اين رويه همچنان ادامه هم دارد.

يعني آن هفته اي دو جلسه الان برقرار است يا كمتر شده؟

بله حالا ممكن است تحت شرايطي مثلا چون تابستان و ماه رمضان است جلسات كمتر شود ولي خوب به صورت مرتب ما جلسات شنبه دبيرخانه را داريم كه غير از آيت الله شاهرودي ۴ نفر بقيه هستند و بعد چهارشنبه ها هم خدمت آقاي شاهرودي مي رسيم. خوب بنده از اول تأسيس روزنامه رسالت اسمم به عنوان مدير مسئل روزنامه هست و اين جا هم كه شما تشريف داريد مركز پژوهشي مطالعات راهبردي توسعه است و همان طور كه مي دانيد ما يك فصلنامه علمي – ترويجي داريم به عنوان راهبرد توسعه.

به چه علت اين را پژوهشي نمي كنيد؟

پژوهشي يك محدوديتي دارد و ما تقريبا در هر شماره يك ميزگرد داريم در مورد بحث هاي توسعه، - از همان اوايل كه رهبر انقلاب الگوي توسعه ايراني اسلامي مطرح كردند- ما بحث هايمان به ۸ سال قبل برمي گردد و ميزگرد تخصصي داشتيم در نشريه علمي پژوهشي اين ها قابل چاپ نيست و ما نمي خواهيم محدوديت داشته باشيم و مي خواستيم وسيله اي باشد براي توسعه انديشه و در نشر انديشه آزادتر باشيم و بعد هم در مركز پژوهشي هم يك سري كارهايي مثلا در مورد همين الگوي پيشرفت ايراني اسلامي كارهايي نسبتا سنگين انجام داديم.

من فكر مي كنم خوانندگان نشريه دوست داشته باشند ناگفته هايي از خصوصيات شهيد رجايي و شهيد باهنر از شما بشنوند بالاخره شما وزير آن دولت هم بوديد و چه خاطراتي هست مي تواند براي اولين بار باشد؟

البته اين خاطرات براي اولين بار نيست و بارها گفته ام و در قالب يك كتابي هم منتشر شده، واقعاً آنچه در ذهن من برجسته بود و برای من باعث افتخار بود این بود كه وزير كابينه باهنر باشم كه ايشان نخست وزير آن هستند البته از قبل به ايشان ارادت داشتيم اما وقتي ايشان از نزديك جلسات هيئت دولت را اداره مي كردند ما به خودمان مي باليديم كه چنين نخست وزيري داريم آدم دانشمند و بسيار عميق و متين و بسيار صبور و متواضع، با حوصله مي نشست و همه بحث هايشان را راجع به يك موضوع مي كردند و بعد وقتي ايشان جمع بندي مي كردند مي ديديم عجب جمع بندي جامع و مانع است و بسيار راه گشا هم هست، واقعا اگر تركيب رياست جمهوري آقاي رجايي و نخست وزيري آقاي باهنر ادامه پيدا مي كرد فكر مي كنم جهشي ايجاد مي شد در جمهوري اسلامي. ولي خوب دشمنان اين ها را از ما گرفتند و اين ويژگي آقاي باهنر بود در يك جمله. آقاي رجايي هم به نوعي خودش يك تفسير قرآن بود و زندگي اش يك جور با قرآن عجين بود و قرآن را در خودش پياده كرده بود و يك آدم با استقامت و بسيار متواضع و به تعبير ديگر داراي نفس مطمئنه، ايشان يك آرامشي داشت كه با هيچ طوفاني اين آرامش به هم نمي خورد چه ان زماني كه در دبيرستان سر كلاس درس مي داد چه زمانی که رئیس جمهور شد همان آرامش را داشت. اگر از خاطرات با ايشان بخواهم بگويم آن موقع مرسوم بود سر كلاس شلوغ مي كردند و بازيگوشي در انتهای كلاس يك عده مرسوم بود كه با هم صحبت مي كردند ايشان همين طور كه گچ دستش بود رو به تخته همان جور ساكت مي شد و ديگر درس را ادامه نمي داد و سكوت سنگين مي شد و بچه هایي كه حرف مي زدند خجالت مي كشيدند و ساكت مي شدند و ايشان بدون هيچ عكس العملي درس را ادامه مي داد. ايشان آدم خود ساخته اي بود مدت ها زندان بود بعد در زندان ها را باز كردند و ايشان آمد بيرون، يك شب سرد زمستاني ما رفتيم ديد نشان، خانه شان سرد بود -حالا موزه شده است- ايشان در خانه نفت هم نداشت يك پتوي مندرسي آوردند و گفتند كه اين را روي خودت بينداز كه سردت نشود باز همان آرامش را داشت. در مدرسه رفاه موقعي كه امام برگشتند همه مي رفتند اسلحه جمع مي كردند و شلوغ بود و باز ايشان همان آرامش و طمأنينه را داشت و واقعا داراي نفس مطمئنه بود و قرآن در صحبت هايش جريان داشت و وقتي صحبت مي كرد آرامش بخش براي مردم بود برخلاف بني صدر فراري که مي خواست دعوا راه بيندازد. ايشان موضعش اين بود كه من مقلد امام هستم فرزند مجلسم و برادر رئيس جمهور و دنبال خدمت به مردم بود به هر حال به ان درجه شهادت هم رسيد و زندگي قرآني ايشان تكميل شد. اين چهارچوب هاي مقامات و اين چيزها را هم شكست و جزو كساني بود كه بني صدر اول اجازه نمي داد ايشان حتی وزير آموزش و پرورش شود و شد كفيل اموزش و پرورش و بعد شد نخست وزير و بعد رئيس جمهور شد و هر چه مقامات ظاهري اش بالاتر مي رفت تواضعش بيشتر مي شد ايشان وقتي نخست وزير بود حجابي نداشت و رئيس دفترش آقاي محمدي بود كه از فرهنگيان قديمي بودند و به رحمت خدا رفتند يك دفعه من زنگ زدم دفتر مطلبي به ذهنم زده بود كه مي خواستم به آقای رجایی بگويم ايشان نبودند، هنگامی آمده بودند و مسئول دفترشان گفته بود كه من زنگ زدم، خانه بودم و غروب بود تلفن زنگ زد گوشي را برداشتم ديدم خود آقاي رجايي است نخست وزير گفت چه كار داشتيد؟ مي خواهم منش ايشان را بگويم كه چگونه بود و اين بحث تشكيل هيأت دولت در جاهاي مختلف و مناطق محروم از ابتكارات آقاي رجايي است، دولت را در مناطق محروم تشكيل مي دادند مثلا به زاهدان مي رفتند و بحث دولت مردمي از ايشان بود كه مي گفتند كه دولت من ۳۰- ۲۰ وزير محدود نيستند بلكه همه مردم هستند يعني واقعا اگر بخواهيم دو تا الگوي برجسته در طراز جمهوري اسلامي از مسئولين تعريف كنيم آقاي رجايي و آقاي باهنر را مي توانيم مثال بزنيم.

اين مردم براي ارزش ها و آرمان هايي انقلاب كردند واقعا دولت ها چه قدر توانستند آرمان ها و ارزش ها را پاس بدارند و درجهت ترويج آن -خصوصاً در حوزه فرهنگ- چه قدر توانستند در اين مسير گام بردارند؟

اوايل انقلاب فضاي انقلابي بر كشور حكم فرما بود، به فاصله كمي جنگ تحميلي واقع شد،
سپاه که تشكيل شد احساس ضرورت كرديم و آمديم و به سپاه پيوستيم و عضو رسمي سپاه شديم تا سال ۶۰، سال ۶۰ كه آقای رجايي نخست وزير شدند. بني صدر رئيس جمهور شد و قصد داشت مجلس اول را بگيرد كه موفق نشد و اكثريت مجلس از نيروهاي انقلاب تشكيل شد و آقاي رجايي را به عنوان نخست وزير تقريبا تحميل كردند
در اين دوران اين فضا حاكم بود بر دولت ها، يعني اگر كسي خلاف اين هم ذهنيت داشت نمي توانست منعكس كند، دولت آقاي رجايي با آن ویژگي ها جزء سمبل هايي بود كه ارزش هاي انقلاب را بيش از همه پاس داشتند و همچنين آقاي باهنر، بعد از ايشان هم در دوران دفاع مقدس هم اين ارزش ها پاس داشته مي شد به خصوص بحث عدالت پي گيري مي شد (برداشت و تفسير غلط از عدالت آن بحث ديگري است) اما اين فضا حاكم بود و روي ارزش هاي انقلاب هم همين فضاي جبهه منعكس بود و كسي هم به خودش جرأت نمي داد كه خلاف اين فضا حرف بزند و فضاي دفاع مقدس و جهاد و شهادت در روابط دولت و همه چيز حاكم بود، گر چه در زير پوست شهر حوادثي اتفاق مي افتاد اما آشكار نبود و بعد از پذيرش قطعنامه يك مقدار اين فضا تغيير كرد، در دوران سازندگي بيشتر همت دولت ها متوجه شد به ساختن ويرانه ها و ساختن اقتصاد تا چرخ هاي از حركت ايستاده اقتصادي به حركت در بيايد و نسبت به مسائل فرهنگي انقلاب يك تسامح و تساهلي حاصل شد و همان دوران يك مقدار تو ذوق مردم و نيروهاي انقلاب زد و همين باعث شد كه يك شكافي بين كارگزاران دولت و مردم ايجاد شود و دولت مردان از آن زمان تحت عنوان كارگزاران يكسري امتيازاتي براي خودشان قائل شدند و فاصله ايجاد شد بين زندگي مردم و تسامح نسبت به ارزش هاو انقلابي گري و بسيجي گري. در دوران اصلاحات ديگر به اوج خودش رسيد يعني وارد مرحله تجديد نظر در ارزش هاي انقلاب شد يعني در آن مرحله با صراحت ارزش هاي دفاع مقدس و بسيجي گري نفي شد و تبديل شد به ضد ارزش در گفتمان اصلاحات كه به -اصلاحات آمريكايي معروف شد- در ارزش ها به نوعي تجديد نظر شد و اين خودش به نوعي منشاء واكنشي شد و مردم احساس كردند كه چه مي خواستند و چه شد؟! يعني تحول مي خواستند برای اين كه فشارهاي اقتصادي بر طرف شود بعد يك دفعه در قالب اصلاحات گفتمان ديگري مطرح شد بحث توسعه سياسي و آن ناآرامي ها. يادمان نمي رود كه بين سال هاي ۷۶ تا ۷۸ چه آشوب ها و فتنه هايي ايجاد شد كه نهايتش رسيديم به ۱۸ تير ۷۸ تا قضايا در ۲۳ تير جمع شد. اين دوران ۸ ساله اصلاحات باعث شد كه بازگشت به گفتمان انقلاب پايگاه پيدا كند و در اصلاح اين گفتمان رهبري خيلي نقش ايفا كردند و گفتمان انقلاب بازسازي شد و و از اين مسير در سال ۸۴ در بحبحه رقابت هاي سنگين آقاي احمدي نژاد كه توانسته بود گفتمان انقلاب را دوباره باز توليد و بيان كند رأي آورد و اين گفتمان به خصوص در ۴ سال اول ايشان بازگشت به ارزش ها تقويت شد و البته در دوره دوم ايشان دچار يك نوسانات و افت و خيز هايي شد كه دوستان در جريان هستند اما اين نكته را عرض كنم كه در تمام دولت ها بعد از انقلاب به ويژه از زماني كه دولت مستقر شد در زمان آقاي رجايي و مهندس موسوي و بعد مي توان گفت گرايش به توسعه عدالت در تمام دولت ها به نوعي پيگيري شد يعني از همان دولت آقاي موسوي و بعد هم آقاي هاشمي سعي شد كه منابع توزيع شود و نقاطي كه كمتر توسعه پيدا كرده بودند از محروميت خارج شوند يعني محروميت زدايي محور عمل همه دولت ها بود.

چرا اين محروميت زدايي در حوزه فرهنگ كمتر بوده؟

عرض كردم يك جوري از دوران سازندگي نسبت به اين مسئله غفلت شد و وارد تساهل نسبت به ارزش ها شد و البته نياز جامعه هم بود ولي خوب بيشتر سعي كردند مشكلات اقتصادي را برطرف كنند و البته فاصله هم ايجاد شد تا اينكه به سال ۸۴ رسيديم كه دوباره برگشت و البته در شوراهاي دوم مردم نشان دادند كه با جرياني كه روي كار آمده به عنوان اصلاحات موافق نيستند و بعد مجلس هفتم تا سال ۸۴ كه دولت عوض شد.

انتخاب آقاي روحاني را شما از چه زاويه اي ارزيابي مي كنيد عمدتا مربوط به حوزه فرهنگي است و يا اقتصادي؟

به نظرم مي آيد كه باز ديدگاه غالب در اين انتخاب هم بحث اقتصادي بيشتر مطرح است يعني به خاطر بحث ها و فشارهاي اقتصادي كه اواخر دولت آقاي احمدي نژاد پيش آمد و اين گراني ها و مسئله بيكاري و مشكلاتي كه مطرح شد كه اين هم يك مقدار بي تأثير نبود كه از طرف دولت اتفاق افتاد و اين ها ارتباطش به صورت پررنگ با تحريم ها برقرار شد و اين طور تلقي شد كه يك مقدار تندروي هاي دولت و افراط و تفريط ها باعث شده كه اين شرايط پديد بيايد و در اين جا هم باز تحت تأثير اين كه فشارها كاهش پيدا كند و شرايط تغيير كند اين يكي از عوامل مهم بود كه فضا تغيير پيدا كند يعني همان طور كه در سال ۷۶ مردم احساس كردند آقاي خاتمي ادامه دولت آقاي هاشمي نخواهد بود و در سال ۹۲ هم مردم فكر كردند كه بقيه كانديداها غير از آقاي روحاني ادامه وضع موجود خواهند بود و دنبال تغيير وضع بودند كه چهره متفاوت اين دوره آقاي روحاني بود و به ايشان رأي دادند.

هيأت ها در پيروزي انقلاب اسلامي و اصولاً در حركت هاي اجتماعي نقش ساز بوده اند مثل دوران دفاع مقدس، در جريان هاي سياسي هم خصوصا سال ۸۴ خيلي پررنگ ورود پيدا كردند به لحاظ همان خاستگاه و گفتمان انقلاب اسلامي حالا حضور اين ها را در ساير صحنه هاي اجتماعي چه قدر مؤثر مي دانيد و چه بايد بكنند كه حلقه تشكيلاتي خودشان را بدون وابستگي به دسته بندي و جناح بندي هاي سياسي بتوانند حفظ كنند و تأثير گذار باشند و دغدغه اصلي كه برايش انقلاب شده - البته اين به اين معني نيست كه مردم دغدغه اقتصادي ندارند- اما آنچه برايشان مهم بود دغدغه ها و سلامت هاي فرهنگي و فكري بوده است. خوب هيئت ها مي توانند نقش اساسي ايفا بكنند و چه بايد بكنند كه اين تشكل و انسجامشان مستحكم تر باشد و بتوانند تأثير در جامعه بگذارند و دولت ها هم به يك نوعي بپذیرند به اين خواست عمومي گردن بنهند و به هر حال دغدغه فرهنگي را به عنوان يك رويكرد اساسي در كارهايشان مدنظر قرار دهند؟

همان طور كه اشاره كرديد هيئت ها نقش تاريخي دارند، در حقيقت به نام امام حسين(ع) اين هيئت ها برپاشده و همان طور كه خون امام حسين(ع) هميشه تازه و زنده است و منشاء حركت است اين هيئت ها هم پابه پاي آن در تاريخ مانده اند و فرهنگ غني اسلام ناب را منتقل كرده اند يعني مردم ما در گذشته چه قدر هزينه داده اند براي اينكه روضه خواني هايشان در زمان رضاخان تعطيل نشود و مخفيانه و محرمانه عزاداري برپا مي كردند - يك مقدار صحنه هايش را در اين سريال كلاه پهلوي نشان مي دهد- در حقيقت هيئت ها در طول تاريخ اين فرهنگ مقاومت و ايثار را با خودشان منتقل كردند و جابه جا كردند تا رسيده به دوران رژيم پهلوي دوم كه خود هيئت هاي مؤتلفه بازوي مبارزاتي حضرت امام بودند و ارتباط نزديك با ايشان داشتند.

اين هيأت هاي مؤتلفه چند تا هيئت بودند كه با همديگر در واقع ائتلاف كردند؟

بله اين ها هيئت هايي بودند كه به امام و اسلام انقلابي و به اسلام سياسي معتقد بودند و اين ها با راهنمايي حضرت امام متشكل شدند و جنبه سياسي و مبارزاتی هم پيدا كردند. خوب عجيب است اگر به تاريخ مراجعه شود مثلا در تهران آن نقاط عطف انقلاب ما عاشوراست در خرداد ۴۲ نهضت ۱۵ خرداد ۴۲ با همين هيئت ها تشكيل شد و سر دسته هيأت ها يكي همين طيب بود. من كوچك بودم عموي ما خانه اش نزديك ميدان خراسان بود و من به خانه طیب رفته بودم كه روضه خواني بود يا دسته هايي كه راه مي انداخت از ميدان خراسان مي آمدند تا جلوي بازار، همين ها نهضت ۱۵ خرداد را درست كردند و در سال ۵۶ هم نقطه عطفش در روز تاسوعا و عاشوراست كه انقلاب شكل مي گيرد اين ظرفيت يك ظرفيت الهي است بحث عاشورا و مراسم باشكوه براي امام حسين و اين ها ماهيتاً هم سياسي هستند و بر اساس ضديت با ظلم تشكيل شدند و بر این اساس در زیارت عاشورا لعن مي دهد به كساني كه خون امام حسين را ريختند.
آنچه در ذهن من برجسته بود و برای من باعث افتخار بود این بود كه وزير كابينه باهنر باشم كه ايشان نخست وزير آن هستند البته از قبل به ايشان ارادت داشتيم اما وقتي ايشان از نزديك جلسات هيئت دولت را اداره مي كردند ما به خودمان مي باليديم كه چنين نخست وزيري داريم
در نتيجه هیأت ها خيلي نقش داشتند و دارند، اين در مورد نقششان در انقلاب كه خيلي برجسته بود، اصولاً خود شكل گيري نهضت را هم نگاه كنيم در شهادت امام صادق(ع) مي ريزند و طلبه ها را در فيضيه مي كشند و امام سختراني مي كنند روز شهادت امام صادق كه آن حوادث به دنبالش پيش مي آيد و به ۱۵ خرداد منتهي مي شود همين طور جلو مي آييم اين هيئت ها در بسيج نيرو به جبهه چه قدر نقش داشتند و اگر در خود جبهه مي رفتيد مهمترين پشتوانه بچه ها همين عزاداري ها بود و حال و هوا يك حال و هواي هيأتي و روضه خواني و سينه زني بود و با همين ها فضاي جبهه گرم مي شد خوشبختانه رزمنده ها در قالب همان هيئت ها ماندند و هيئت رزمندگان را درست كردند و به همين بهانه دور هم جمع مي شوند و نقش عجيبشان در همين دوران اصلاحات دوباره روشن شد، اين ها باز جوان ها را با نوحه خواني خودشان با عزاداري خاص خودشان و فرهنگ سازي حفظ كردند جوان هايي را كه اين ها آمده بودند در باغ سبز و لذات دنيوي و ارتباطات باز را باز كرده بودند جوان ها در همين هيئت ها حفظ شدند و اين جالب است كه هم از خارج و هم از داخل گفتند كه ما چنين الگويي نداريم كه جوان ها را جمع كنيم و پاسخ به عواطفشان دهيم و پاسخ به نيازهاي روحي و فكري شان را بدهيم و اين دليل شكست ماست يعني ما چنين ابزاري نداريم و اين ها جوان ها را اين گونه جذب مي كنند و پاي كار مي آورند و خوب با راهنمايي مقام معظم رهبري دوره هاي بصيرت راه افتاد و كار فرهنگي شد و اين باعث شد كه يك بار ديگر انقلاب از چنگ كساني كه مي خواستند مسير انقلاب را منحرف كنند و تجديد نظر در ارزش ها بكنند دوباره برگردد و جوان ها حفظ شدند و فرهنگ سازي شد و من مي خواستم اين بحث را از دلش مطرح كنم اين ها بحث جامعه مدني را مطرح مي كردند، جامعه مدني يعني اینکه يك تشكل هاي مردمي كه واسط بين عموم مردم هستند با حكومت و اين ها غافل بودند از اين كه اصلا اسلام ناب خودش این نهادهای مدنی را پايه ريزي كرده است، هيأت هاي مذهبي قوي ترين قسمت هاي نهادهاي مدني ما هستند گروه هايي كه به عنوان خيريه تشكيل مي شوند و بي مزد و منت كارهاي درماني و خدماتي مي كنند، اين هاخودشان جامعه مدني هستند. روحانيت ما، حوزه هاي علميه ما اين ها جامعه مدني هستند كه در طول تاريخ اسلام را نگه داشتند و وقف ها يك نهاد مدني اقتصادي هستند كه در طول تاريخ آمدند و پشتيباني كردند حوزه هاي علميه را و بيمارستان ها و غيره را، در غرب اگر يك تشكيلات دارند به اسم حزب كه اين مظهر جامعه مدني شان است به طور طبيعي از زماني كه اسلام آمد و پيغمبر، بعد از آن ائمه نهاد مدني ساختند و اين نهاد مدني با فرهنگ مردم عجين است و ادامه دار است و مثل حزبي نيست كه دولت خودش بسازد و تا مي رود آن حزب هم بساطش پاشيده شود و برود، در زمان همين اصلاحات يك پيمايش ملي كرده بودند يك نظر سنجي در سطح كل كشور مهمترين تشكل هايي كه مردم بيشترين عضويت را در آن داشتند همين هيئت هاي مذهبي بود بعد مي رسيد به انجمن هاي خانه و مدرسه و كمترين مشاركت در بحث احزاب بود. پس اين هيئت ها به طور طبيعي جامعه مدني را تشكيل مي دهند و اين ها پشتوانه نظام هستند يعني از يك طرف با مردم هستند و جوان ها را مي آورند و از يك طرف اگر نظام در مسير مستقيم مي رود آن را حمايت و تقويت مي كنند و اگر يك جايي بخواهد مسير انحرافي برود امر به معروف و نهي از منكرش مي كنند و خط سياسي شان هم خط نظام و انقلاب و رهبري و امام است و حواسشان جمع است و عمل مي كنند. البته من نمي خواهم بگويم كه ما تشكيلات سراسري منظم احتياج نداريم و خود مقام معظم رهبري هم الگويي از حزب در ذهنشان هست چون خود ايشان جزء مؤسسين حزب جمهوري اسلامي بودند ايشان وجود حزب را و يك تشكيلات منظم سراسري را لازم مي دانند به عنوان يك حزب ايدئولوژيك و يك فكري داشته باشد و اين فكر را بخواهد ترويج كند و شبهات مردم را جواب دهد و تحليل به مردم بدهد و آن هم پشتوانه نظام است. خدمات حزب جمهوري اسلامي در مقابله با منافقين و بني صدر كه يادمان نمي رود كه اين ها چه قدر نقش داشتند در مقابله با نهضت آزادي كه مي خواستند مسير انقلاب را منحرف كنند اما خوب هیأت ها به صورت طبيعي جامعه مدني و تشكل هايي هستند كه با مردم شكل گرفته اند ولي منتهي خوب بايد هر روز بروزتر شوند و كاركردهايشان تقويت شود و نقش ایفا كنند و خوب اين كه در مراسم عزاداري و سينه زني يكسري از احساسات جوان ها پاسخ داده مي شود. قاعدتاً اين همه كار نيست بصيرت افزايي آن جاهايي كه فتنه ايجاد مي شود احتياج به تحليل و بصيرت دارد و لذا در كنار اموزش هاي ديني و قرآني تعميق بخشيدن به دين جزو چيزهايي است كه مي تواند نقش هيأت ها را در كنار عزاداري ها خيلي برجسته تر كند و هيچ سالي نيست كه نوحه هاي بروز و جديد توليد نشود در همين زمينه بايد پابه پاي آن بحث تعميق دين مردم، آموزش قرآن، آموزش حديث و آشنايي با قرآن و عترت هر چه قدر بيشتر شود نقش هاي اين ها زيادتر مي شود و يا مثلا داشتن تحليل سياسي دقيق در جهت نظام، دشمن شناسي، معرفي دشمنان و معرفي دوستان اين ها كمك مي كند كه نظام جمهوري اسلامي را حفاظت و حمايت كنند

انقلاب را چه قدر موفق در مبارزه با استكبار و ظلم مي دانيد؟

ببينيد ما البته اقرار كنيم و بگوييم كه دوام اين نظام يك كار خدايي بوده و متكي به خودمان نمي خواهيم بكنيم البته كه رزمندگان ما، مسئولين و شهدا خيلي نقش داشتند ولي خوب به هر حال دست اراده الهي را مي توان ديد و شبيه معجزه است و در يك زماني اين انقلاب پا مي گيرد و پيروز مي شود كه هيچ كس در دنيا فكر نمي كرد كه دين بتواند انقلاب درست كند آن موقع تحليل همه نظريه پردازان انقلاب اين بود كه دوران دين تمام شده و انقلاب يك پديده جديد است و دين نمي تواند انقلاب درست كند حالا اشتباه مي كردند و دين را از دريچه مسيحيت تحريف شده نگاه مي كردند اما بالاخره اسلام را مي شناختند مي گفتند اسلام هم از درونش مرتجعين در مي آيند و قدرت انقلاب ندارد و يكدفعه چشمشان را باز كردند و آن آمريكايي كه اين همه سرويس هاي اطلاعاتي داشت نفهميد كه انقلاب دارد به پيروزي مي رسد و خواب بودند وآن آقاي كارتر چه قدر مخالفت كرد با شاه و زماني كه انتخاب شد آمد اين جا و از شاه چه قدر حمايت كرد و گفت اين جا جزيره ثبات است و بعد به فاصله چند ماه انقلاب پيروز شد. يعني مي خواهم بگويم اين قدر به نقش دين و اسلام بي توجه بودند و آن را تاريخي و زمان گذشته مي دانستند و اين انقلاب در زماني پيروز شد كه بين دو قطب شرق و غرب يعني آمريكا و شوروي بود و اين ها مي خواستند هر كدامشان سر به تن اسلام و دين نباشد. بعد يك ابرقدرتي رفت و به تاريخ پيوست شرق و شوروي و بعد آمريكا هم همه تلاشش را كرده، آمريكايي كه كم قدرت اقتصادي و نظامي و امنيتي و سياسي نداشته همه اين ها را استفاده كرده كه اين را محو كند و هر چه بيشتر تلاش كرده كمتر به نتيجه رسيده است و اين انقلاب بيشتر سربرآورده و الان هم تقريبا جهاني شده و همه كشورهاي اسلامي بيدار شدند و اين مقاومت كه ما مي گوييم يك عنصر اصلي است. در گفتمان انقلاب اسلامي بحث مقاومت، تدبير و پيشرفت اين چيز عجيبي است و بر اثر اين استقامتي كه خداوند توفيق داده باعث شده بشود يك راهبرد مبارزه، جبهه مقاومت تشكيل شده، حزب الله لبنان درست شده، حماس درست شده سوريه كه فكر نمي كردند بتواند اين قدر مقاومت كند و نمونه هاي مختلفي كه داريم اين ها نشان دهنده اين است كه در مجموع انقلاب خيلي
اگر تركيب رياست جمهوري آقاي رجايي و نخست وزيري آقاي باهنر ادامه پيدا مي كرد فكر مي كنم جهشي ايجاد مي شد در جمهوري اسلامي. ولي خوب دشمنان اين ها را از ما گرفتند
موفق بوده است، ما اگر انقلابمان را يك مطالعه تطبيقي بكنيم با ساير انقلاب هاي بزرگ مثل انقلاب فرانسه و یا انقلاب روسيه ما خيلي از آن ها موفق تر بوديم و ثبات قدم و اين كه انحراف پيدا نكند را ببينيد گفتمان اوليه آن ها را ببينيد اصلا قابل قياس نسيت و بعد ميزان دشمني كه با انقلاب اسلامي شده است، اين ها نشان دهنده اين است كه انقلاب بسيار موفق بوده و البته من مي گويم كه اين اراده خداوند هم بوده و دين خودش را كمك كرده است. شرايط گر چه سخت است اما خيلي اميدوار كننده است و اگر مراجعه كنيد به تحليل هايي كه مقام معظم رهبري داشتند مي بينيد كه اين در كلان هست و ما هميشه در حال پيشرفت بوديم و قدر ت مسلم آمريكا در حال افول بوده است.

شما انتخاب آقاي روحاني را با توجه به اين تعابيري كه از خواستگاه كارگزاران، اصلاح طلبان و اصول گرايان داشتند در كدام يك از اين طيف ها مي توانید آن را تعريف بكنيد آيا آقاي روحاني گفتمان جديدي آوردند و ادعا كردند كه ما اعتدال گرا هستيم يعني نه اصلاح طلبيم و نه اصول گراو نه كارگزاران به آن معناي رايجش، آيا يك گفتمان جديد مي خواهد حاكم شود و يا این يك گفتمان جديد است و يا تلفيقي از همه آن هاست و مي خواهد همه را داشته باشد و در حرف هاي خود ايشان هم هست كه مي گويد ما از همه طيف ها مي خواهيم داشته باشيم منتهي معتدل؟

من البته از باب اينكه هيئت حل اختلاف هستم نمي توانم حرفي بزنم كه له يا عليه دولتي باشد و جنبه جانب دارانه داشته باشد ببينيد آقاي روحاني با سوابق و شناختي كه از ايشان داريم يك عنصري است كه هميشه به رهبري نزديك بوده، خود ايشان تعبيرش اين است كه من در جمهوري اسلامي سمتي نداشتم مگر اینكه يا با حكم رهبري بوده و يا با توصيه ايشان. مي خواهد بگويد كه هر مسئوليتي من داشتم با حكم و نظر رهبری بوده است. نكته بعد اين كه دوستان همه مي دانند در حادثه ۱۸ تير تا ۲۳ تير كه به ۲۳ تير ختم شد سخنران آن اجتماع مردمي در دانشگاه تهران آقاي روحاني بودند و صحبت هايشان هم هست و همان موقع ايشان دبير شوراي عالي امنيت ملي زمان اصلاحات است و ايشان خودش مي گفت كه من آن موقع فرانسه بودم و برگشتم ديدم اوضاع شلوغ است و شوراي عالي امنيت ملي هم اجازه نداده بود تا آن موقع بسيج دخالت كند تهران ۵ روز در آتش مي سوخت و نيروي انتظامي هم مماشات مي كرد و برخورد سختي نداشت و هدايتش هم با وزارت كشور وقت بود و اين ها هم نقش داشتند، ايشان مي گويد كه من تا ديدم اين جوري است با مسئوليت خودم گفتم بسيج وارد شود و وقتي اعلام هم شد كه بسيج مي آيد آن ها هم بساطشان را جمع كردند و رفتند پس اين سوابق را ما در آقاي روحاني داريم اما در عين حال ايشان نسبت به روابط خارجي يك ديدگاهي دارد. از جمله سمت هاي ايشان هميشه نماينده آقا بودند در شوراي عالي امنيت ملي چه آن موقع كه دبير بود و چه موقعي كه دبير نبود در آن جا بود و با حكم رهبر، هم عضو مجمع تشخيص هم هستند و شايد ايشان نظرهاي متفاوت در ارتباط با آمريكا و بحث هاي خارجي داشته باشد ولی در عين حال تبعيت از رهبري مي كرد. ايشان جزو احزاب هم نبوده و نیستند و در مجلس چهارم و پنجم با ايشان همكار بوديم و ما ايشان را به عنوان يك شخصيت قابل قبول نظام هميشه جزو كانديدها براي نايب رئيسي مجلس بودند و نايب رئيس مجلس هم بودند آيت الله موحدي كرماني يك نايب رئيس و ايشان هم يك نايب رئيس بودند، مجلس چهارم و پنجم كه اكثريت اصول گرايان بودند جايگاه ايشان محفوظ بود و ايشان همان موقع هم در مجلس در فركسيون اقليت و اكثريت نبودند و يك فراكسيون براي خودش تشكيل مي داد به نام فراكسيون عقلا و جلسات هفتگي تشكيل مي دادند. - همين مشي در رياست جمهوري هم هست - البته اين كمي توهين آميز هم بود و من در تعريض به همين مفهوم ايشان من را دعوت مي كرد و من جلسات ايشان نمي رفتم و مي گفت كه چرا نمي آيي و من مي گفتم من خودم را عاقل نمي دانم. در مجمع تشخيص و شوراي امنيت ملي هم ايشان تشكيلات آن طور نداردو حزب اعتدال و توسعه كه آقاي نوبخت هستند شايد يك مقدار اشخاصشان به ايشان نزديك تر هستند و همان طور كه ايشان در صحبت هايش گفته در رياست جمهوري از هر كس كه معتدل باشد استفاده مي كند که از اعتدال و عقلانيت برخوردار باشد و كارآمدي و اميدواريم كه ايشان در اين دوره سخت بتواند موفق شود

اين سختي را از چه نظر مي گوييد؟

براي اينكه شرايط و فشارهاي خارجي هست و آن ها اميد بسته اند كه با اين فشارها ايران و انقلاب را تسليم كنند.

و حداقل به پاي ميز مذاكره بكشانند؟

مذاكرات اگر از موضع مساوي باشد نگراني نيست و البته انتظارات مردم و شرايط اقتصادي پيچيده و سخت است، به هر حال نسل جوان جوياي اشتغال هستند، ايشان مي خواهند کار را به دست مردم بدهند و دولت نظارت داشته باشد كه اين سياست هاي اصل ۴۴ است و اگر ما دعوايي هم سر مواضع اقتصادي با دولت آقاي موسوي داشتيم به این دلیل بود که با اصل ۴۴ فاصله پيدا كرد و در اين سياست ها حداكثر مشاركت مردم دیده شده است و دولت نقشش از جايگاه بنگاه داري بايد بيايد به نظارت و سياست گذاري و هدايت.

اين اشكال در نحوه اجرا وجود دارد اين كه يك سرمايه دارهايي را به وجود نمي آورد كه اين ها بعدا در سرنوشت مردم تأثير بگذارند مثلاً در انتخابات ها، بالاخره وقتي اين سهام ها دست يك سري افراد بيفتد اين ها مي توانند عامل فشار شوند به دولت و بعد به دولت فشار بياورند كه اين كار را بايد بكني؟

اين ها در سياست هاي اصل ۴۴ بررسي شده و يك تأكيدي شده است روي مشاركت سهامي عام، مثلاً بورس رونق گرفته يعني عموم مردم بتوانند منتفع شوند يك سري قله هاي سرمايه داري خاصي نشود كه فاصله ها عميق باشد و سهام عدالت اگر چه خوب اجرا نشد اما رهبري هم اصل آن را قبول داشتند يك مقداري از واگذاري ها در قالب سهام عدالت بود و آمد در جيب طبقات متوسط به پايين كه اين ها بتوانند فاصله ها را حفظ كنند اما اشكالش اين بود كه اين ها قاعده مند نشد مدیریت اين سهام باز رفت به دست دولت، يك پيش بيني هايي در اصل ۴۴ شده كه واگذاري يك واگذاري سالم باشد و رقابت از بين نرود و فاصله ها هم زياد نشود اما در مجموع وقتي بحث كارآفريني مطرح مي شود ممكن است يك عده نبوغ هايي از خودشان نشان دهند و بتوانند صاحب يك ثروتي شوند آن جا هم دست دولت بسته نيست اگر دولت خودش بنگاه دار نباشد كه جانب دارانه عمل كند به راحتي مي تواند اين ها را به نفع عموم مردم كنترل كند با سياست هاي مالياتي، كه يك قسمت آن براي باز توزيع است يعني افراد مي توانند فعاليت كنند اما اين ها با گرفتن ماليات به نفع مردم همراه باشد شرطش اين است كه دولت و مجلس و قوه قضاييه ما در وسط بايستند يعني بتوانند نقش ايفا كنند كه جوشش و خلاقيت و كارافريني ايجاد شود و از آن طرف هم تعادل و منافع عمومي هم رعايت شود و اين ها قابل كنترل است مثلا در ژاپن نسبت پردرآمدترين آدم با كم درآمدترين آدم ها فاصله شان ۴ برابر است در بعضي كشورها ۳۰ برابر است قبل از انقلاب در كشور ما ۳۰ برابر بوده و حالا مثلاً الان ۱۷-۱۶ برابر است پس مي شود و مثلاً بعضي كشورهاي اسكانديناوي كه درآمد زياد دارند و جمعيت كمي دارند آن ها نسبت بالاترين سرمايه به كم درآمدترين ۳-۴ برابر است و اين تجربيات را مي توان استفاده کرد و مردم هم منتفع شوند.
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *