نقد و بررسي کتاب "ايران بين دو انقلاب؛ از مشروطه تا انقلاب اسلامي" از سوي دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران و با همکاري معاونت سياسي نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاهها منتشر شد.
به گزارش ايرنا به نقل از مرکز ارتباطات و اطلاع رساني نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاهها "مأوا"، کتاب "ايران بين دو انقلاب؛ از مشروطه تا انقلاب اسلامي" نوشته "يرواند آبراهاميان" استاد دانشگاه نيويورک و ترجمه کاظم فيروزمند، حسن شمسآوري و محسن مدير شانهچي از جمله کتبي است که همواره مورد استفاده و بهرهبرداري اساتيد و دانشجويان در حوزه علوم سياسي، جامعه شناسي، تاريخ و تحولات سياسي معاصر قرار ميگيرد تا جايي که در مواردي جزء منابع مطالعاتي آزمون کارشناسي ارشد و دکتري رشتههاي فوق قلمداد ميشود ضمن اينکه دکتر آبراهاميان از جمله روشنفکراني است که آثارش مورد توجه محافل روشنفکري لائيک و سکولار داخلي هم بوده است. بنابراين ضرورت دارد ضمن بازکاوي اين اثر به نقد، بررسي و تحليل محتوايي آن پرداخته شود. متن حاضر که در دو بخش "تلخيص" و "نقد و بررسي" ارائه ميشود از سوي دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران گردآمده است. در بخشي از زندگينامه نويسنده کتاب آمده است: يرواند آبراهاميان به سال 1320 شمسي در تهران متولد شد و پس از اخذ مدرک دکتري از دانشگاه کلمبيا مشغول به تدريس تاريخ ايران در دانشگاههاي پرينستون و آکسفورد شد و هم اکنون نيز استاد تاريخ عمومي بويژه تاريخ اروپاي جديد و جهان سوم در کالج باروک دانشگاه نيويورک است. کتاب حاضر درصدد بررسي سياست در ايران نو از طريق تحليل کنش متقابل سازمانهاي سياسي و نيروهاي اجتماعي است. اين نيروها را به طور کلي ميتوان به گروههاي قومي و طبقات اجتماعي ردهبندي کرد. در اين کتاب، عبارت «گروه قومي» در توصيف گروه بندي عمومي افراد با علقههاي مشترک زبان، تبار قبيلهاي، دين يا همولايتي گري به کار رفته است. اصطلاح « طبقه اجتماعي» به معني اقشار وسيع افقي متشکل از افرادي داراي ارتباط مشترک با وسايل توليد، رفتار متقابل مشترک با شيوه مديريت و در محيطهاي توسعه يافته رويکرد مشترک به نوسازي اقتصادي، اجتماعي و سياسي خواهد بود. رفتارگرايان ادعا ميکنند که افراد در کشورهاي در حال توسعه غالباً به ايدئولوژيها وابستهاند تا به اعضاي طبقه اجتماعي- اقتصادي خود. به گفته آنان نيروهاي سياسي را آراي متقابل به وجود ميآورند نه طبقات متنازع. اين کتاب با ارائه مطالعهاي موردي در مباني اجتماعي سياست، اميدوار است هم بر مسائل عمده در توسعه سياسي بويژه نقش ستيزهاي قومي در کشورهاي در حال ظهور و هم بر مسائل نظري در جامعه شناسي سياسي بخصوص مزايا و نيز معايب تحليل طبقاتي پرتوي افکنده باشد. فرض اساسي در سراسر اين کتاب رويکرد نومارکسيستي ئي.پي. تامپسن است که پديده طبقه را نبايد صرفاً برحسب ارتباط آن با شيوه توليد(آنگونه که مارکسيستهاي آييني اغلب معتقدند) بلکه برعکس در متن زمان تاريخي و اصطکاک اجتماعي آن با ديگر طبقات معاصر درک کرد. در بخشي از نقد کتاب ميخوانيم: متأسفانه بايد گفت نگاه جانبدارانه و يکسويه آقاي آبراهاميان به رضاخان موجب گرديده است که عمداً يا سهواً بسياري از حقايق تاريخي در کتاب ايشان ناگفته ماند و اظهار نظرهاي صورت گرفته درباره مسائل و موضوعات مختلف اين دوران، به هيچ وجه از اتقان و استحکام لازم برخوردار نباشد. به عنوان نمونه، هنگامي که ايشان از «شتاب دادن به عزيمت نيروهاي انگليسي از ايران»(ص119) توسط رضا خان پس از کودتاي سوم اسفند سخن ميگويد و بدين ترتيب چهرهاي ضد انگليسي براي وي ترسيم مينمايد، بايد انگشت تحير به دندان گزيد، که چگونه ممکن است براي دستيابي به چنين منظوري، حقايق مسلم تاريخي را ناديده گرفت و خوانندگان را به مسيري کجراهه در تاريخ معاصر رهنمون گرديد؟ درست است که نيروهاي نظامي انگليسي پس از کودتاي سوم اسفند به سرعت ايران را ترک کردند، اما مسئله اين نبود که رضا خان با به دستگيري قدرت، آنها را از ايران اخراج کرد، بلکه واقعيت اين بود که انگليسيها رضا خان را بر سر کار آوردند تا بتوانند نيروهاي نظامي خود را با خيالي آسوده به سرعت از ايران خارج سازند و در مناطقي که به شدت به آنها نياز داشتند، به کار گيرند. همان گونه که پيش از اين آمد، انگليسيها اگرچه پس از انقلاب سوسياليستي در روسيه، به منطقه قفقاز حمله بردند و بخشهايي از آن را تحت کنترل خود در آوردند، اما با هجوم ارتش سرخ، نيروهاي نظامي خود را به پشت مرزهاي شوروي منتقل ساختند. از طرف ديگر، با انعقاد توافقنامه اقتصادي ميان دولتين شوروي و انگليس، به نوعي آتشبس ميان آنها برقرار گرديد و باب همکاريهاي ميان آن دو حوزه در اروپا باز شد. همچنين امضاي عهدنامه مودت ميان ايران و شوروي، اين اطمينان خاطر را براي انگليسيها فراهم آورد که ارتش سرخ پاي خود را اين سوي ارس نخواهد گذارد، به اين ترتيب بايد گفت انگليسيها با توجه به معاهدات «لندن- مسکو» و «تهران- مسکو» به نوعي آتشبس همه جانبه با بلشويکها در آن برهه دست يافتند. از طرفي در چنين شرايطي که سالهاي اوليه پس از جنگ جهاني اول بود، انگليسيها به دنبال درهم شکستن امپراتوري عثماني، روزهاي بسيار پرکاري را در خاورميانه پشت سر ميگذاردند؛ چرا که در حال پيريزي شالوده جديد سياسي اين منطقه حساس براي دهههاي بعد بودند؛ بنابراين آنها نياز مبرمي به بهرهگيري از تمام قواي نظامي خويش، از جمله نظاميان مستقر در ايران در بينالنهرين و خاورميانه داشتند، به همين دليل نيز پس از برکشيدن رضا خان- که درباره آن سخن گفته شد- از آنجا که احساس خطري از جانب بلشويکها نميکردند، نيروهاي نظامي خود را به سرعت سمت مناطق مزبور حرکت دادند و سردار سپه و قزاقان تحت امر او را جانشين آنان ساختند. با توجه به اين حقايق، طبيعي است که سخن گفتن از اخراج نيروهاي انگليسي توسط رضاخان را چيزي جز وارونهنويسي تاريخ نميتوان به شمار آورد.در پايان بايد گفت کتاب «ايران بين دو انقلاب» بيش از آنکه مبتني بر واقعيات سياسي، فرهنگي و اجتماعي ايران باشد، بر مبناي ذهنيات و علائق سياسي و فرهنگي نويسنده محترم آن، آقاي آبراهاميان به رشته تحرير درآمده است، به طوري که بسياري از وقايع و رويدادها و اخبار مندرج در اين کتاب تحت تأثير اين ذهنيات از واقعيات تاريخي فاصله گرفته يا حتي به کلي تحريف شدهاند. از سوي ديگر تحليلهاي ارائه شده نيز به اجبار نويسنده، در قالبهاي تنگ طبقاتي ريخته و به خوانندگان عرضه شده است. لذا اين کتاب بيش از آنکه واقعيات جامعه و حکومت ايران را در سالهاي ميان دو انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامي بازگو کند، تصويري مجازي و تخيلي از اين دوران پيشروي خوانندگان قرار ميدهد. در اين کتاب 180 صفحهاي بخشهايي با عناوين "مقدمه، اشاره زندگينامه نويسنده، خلاصه کتاب: بخش يک، زمينه تاريخي، بخش دو سياست برخوردهاي اجتماعي، بخش سه ايران معاصر و نقد و بررسي" گردآمده است.