شنبه ۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 20 Apr 2024
 
۰

گذری بر تجربه‌های سخت زنان جنگ‌زده

سه شنبه ۳۱ شهريور ۱۳۹۴ ساعت ۱۶:۴۵
کد مطلب: 446077
به حوالی سرپل ذهاب که رسیدیم دیده‌بان‌های ایرانی به ما گفتند عراقی‌ها شما را دیده‌اند و بهتر است سینه‌خیز بروید تا شناسایی نشوید و گرنه جان شما در خطر است. شرایط سختی بود. باردار بودم و دولادولا راه میرفتم. سیم‌های خاردار تمام پایم را تکه‌تکه کرده بود.
به گزارش جهان به نقل از مهرخانه، روزها و یا شاید ماه‌ها قبل از آغاز رسمی ‌حمله عراق به ایران، جنگ برای ساکنان مناطق مرزی آغاز شده بود. تحرکات مرزی ارتش عراق، دلهره را برای برخی مرزنشینان به وجود آورده بود و به آن‌ها نیز هشدارهای لازم درباره ترک شهرها داده شده بود، اما آیا دل‌کندن از خانه و کاشانه‌ای که خشت‌خشت آن یادآور سال‌های جوانیست، سهل و آسان است؟

هر زنی خانه‌اش را دوست دارد... زندگی‌اش را دوست دارد... شهرش را دوست دارد... همسایه‌های خوبش را دوست دارد... اصلاً زن‌ها را برای دوست‌داشتن آفریده‌اند... برای مهر... برای محبت... برای آرامش... و این آرامش وقتی معنا پیدا می‌کند که در خانه باشد... خانه... خانه... خانه...

حالا تصور کن مجبور بشوی خانه را ترک کنی، آن هم نه با طمأنینه و فراغ بال، بلکه به اجبار و با ترس و وحشت. آن وقت است که مجبوری همه لحظه‌های تلخ و شیرین را در خانه جا بگذاری و بروی؛ رفتنی که شاید هیچ بازگشتی نداشته باشد... و یا شاید وقتی برگردی که دیگر هیچ اثری از خانه‌ات نمانده باشد... آن وقت است که با همه وجود حس می‌کنی یک جنگ‌زده هستی... زن جنگ‌زده...

واقعیتی که پذیرشش سخت بود

روزها و یا شاید ماه‌ها قبل از آغاز رسمی ‌حمله عراق به ایران، جنگ برای ساکنان مناطق مرزی آغاز شده بود. تحرکات مرزی ارتش عراق، دلهره را برای برخی مرزنشینان به وجود آورده بود و به آن‌ها نیز هشدارهای لازم درباره ترک شهرها داده شده بود، اما آیا دل‌کندن از خانه و کاشانه‌ای که خشت‌خشت آن یادآور سال‌های جوانیست، سهل و آسان است؟

اما این همه ماجرا نبود. ترک خانه و کاشانه، گام اول آوارگی بود و دردسرهای فراوانی که بعد از آن به وجود آمد به مراتب سخت‌تر از حسرت رهاکردن شهر و دیار بود. این مشکلات برای همه آوارگان وجود داشت، اما برای زنان آواره این مسایل دو چندان بود.

آوارگی و جنگ‌زدگی؛ آغاز درد مشترک مرزنشینان

کبری خدامرادی یکی از این زنان جنگ‌زده اهل غرب کشور (قصر شیرین) است که روزهای سخت آوارگی را هنوز به خاطر دارد. او درباره آن روزها به مهرخانه می‌گوید: ما ساکن قصرشیرین بودیم. ۲۸ ساله بودم و دو فرزند داشتم و منتظر به دنیا آمدن فرزند سوم بودم. زمزمه‌هایی درباره ورود عراقی‌ها به مرزهای خودمان شنیده بودیم، اما باور آن برایمان سخت بود. این در حالی بود که آن‌ها در حال پیش‌روی به سمت ما بودند. یک روز حول و حوش ساعت یک بود که دو جسم سیاه در آسمان توجهم را جلب کرد. با خودم گفتم چه کلاغ‌های بزرگی! آن‌ها به سرعت به سمت سر پل ذهاب رفتند و بعد از بمباران آن‌جا به عراق برگشتند. من نیز درحالی‌که به همراه بچه‌ها بودم به زمین افتادم و تازه آن‌جا بود که متوجه شدم ماجرا از چه قرار است. پس از قطعی‌شدن پیش‌روی عراقی‌ها، بسیاری از اهالی قصرشیرین به سمت کوه‌ها رفتند تا از آن طریق به سرپل ذهاب بروند. ما نیز مجبور شدیم شبانه شهر را ترک کنیم و این آغاز آوارگی ما بود.

زنانی که هم اسیر بودند هم جنگ‌زده/ زنان آواره‌ای که توسط عراقی‌ها به آن سوی مرز منتقل شدند

علی‌محمد احدی؛ مدیر عامل مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان در گفت‌و‌گو با خبرنگار مهرخانه، اظهار داشت: زنانی که در اسارت عراقی‌ها بودند به سه دسته تقسیم می‌شوند: دسته اول افرادی هستند که ساکن مرزها بودند. زنانی از خانواده‌های روستانشینان مرزی که عراقی‌ها برخی از آن‌ها را به پشت خط منتقل کردند و تا پایان جنگ در روستاهای امنی در مناطق مرزی عراق با ایران بودند و عراقی‌ها مراقب آن‌ها بودند. برخی از این مرزنشینان نیز جابه‌جا نشدند و یا اگر جابه‌جا شدند، به روستاهایی امن در همان حوالی رفتند، اما هیچ‌گاه به اردوگاه‌های نظامی ‌منتقل نشدند.

او ادامه داد: در همه کشورها به همین صورت است. این‌ها کسانی بودند که چوب‌دار، چوپان و یا کشاورز بودند. در نقاط مرزی زندگی می‌کردند و اشتراکات زیادی با عراقی‌ها داشتند. مبادلات تجاری، هم‌زبان‌بودن و ازدواج، بخشی از این اشتراکات بود. این‌ها در این مناطق به صورت تحت‌الحفظ بودند و هر دو طرف نیز مراقب آن‌ها بودند.

احدی بیان کرد: گروه اول کشت و زرع داشتند و پرونده آن‌ها سیاسی- نظامی ‌نشد، بنابراین آزاده محسوب نشدند و آمار رسمی‌ و نیز اطلاعات زیادی درباره آن‌ها در نهادهای ایثارگری وجود ندارد.

آوارگی زنانی که شرایط سخت‌تری نسبت به بقیه داشتند

آواره‌شدن و ترک ناگهانی خانه و کاشانه برای همه سخت بود و برای زنانی با شرایط خاص، سخت‌تر. زنانی که کودکان قدو نیم‌قد داشته و یا بعضاً باردار بودند. برای زنان باردار زندگی در شرایط عادی نیز گاهاً مشکل است؛ چه رسد به دویدن در کوه و بیابان و این‌که هر لحظه فکر کنی جان خودت و فرزندت در خطر است.

خدامرادی درباره شرایط ویژه آن روزها می‌گوید: باردار بودم. دو فرزند داشتم و منتظر به دنیا آمدن فرزند سوم بودم. آن زمان ماه هفتم بارداری را طی می‌کردم و منتظر بودم تا دو ماه دیگر فرزندم به دنیا بیاید. با هر سختی بود مسیر را طی کردیم و به علت شرایط جسمانی نامناسبی که داشتم، مجبور بودم گاهی در طول مسیر بنشینم. به حوالی سرپل ذهاب که رسیدیم دیده‌بان‌های ایرانی به ما گفتند عراقی‌ها شما را دیده‌اند و بهتر است سینه‌خیز بروید تا شناسایی نشوید و گرنه جان شما در خطر است. شرایط سختی بود. باردار بودم و دولادولا راه میرفتم. سیم‌های خاردار تمام پایم را تکه‌تکه کرده بود. به روستای آقابرار رسیدیم و حدود سه ماه در آن‌جا ساکن بودیم. بعد از آن به سرپل رفتیم. دیگر نا نداشتم. آن‌جا زادگاه من بود، اما آن‌قدر حالم بد بود که حتی خانه پدری‌ام که سال‌ها در آن‌جا زندگی کرده بودم را نشناختم. همسر دخترعمویم از داروخانه برایم دارو آورد و خارها را از پایم درآورد. لباس‌هایم تکه‌تکه شده بود و دخترعمویم برایم یک دست لباس آورد تا بتوانم مسیر را ادامه دهم. از آن‌جا با تویوتای سپاه به دالاهو (کرند) رفتیم. یک شب در آن‌جا بودیم و بعد از آن به اسلام‌آباد و از آن‌جا به کرمانشاه رفتیم. در کرمانشاه خانواده‌ام را بعد از مدت‌ها پیدا کردم.

حسرت‌های بر دل‌ مانده کودکانی که به همراه خانواده آواره شده بودند

خدامرادی با بیان این‌که علاوه بر از دست دادن خانه و کاشانه، مصایب ما با وجود بچه‌های کوچک، دوچندان بود، بیان می‌کند: بعد از ترک خانه و در طول مسیر، یکی از فرزندانم تشنه شد و شروع به گریه کرد. خسرو (همسرم) یک فرورفتگی کوچک در زمین را که درون آن آب جمع شده بود پیدا کرد و با دو دستش از آن‌جا آب برداشت و به فرزندم داد تا سیراب شود. این در حالی بود که آن فرورفتگی جای پای یکی از حیواناتی بود که از آن‌جا عبور می‌کرد. یک روز بچه یکی از همسایه‌ها گریه کرد و بهانه شکلات گرفت. مادرش نیز در آن شرایط نمی‌توانست خواسته بچه را برآورده کند. بنابراین مجبور شد تربچه را ریزریز کرده و به آن شکر بزند و به دست بچه بدهد تا بلکه او آرام شود. البته همه بچه‌ها در سنین کودکی خواسته‌هایی دارند و برای پدر و مادر سخت است که توانایی رفع و رجوع بسیاری از آن خواسته‌ها را نداشته باشند. بسیاری از اوقات پیش می‌آمد که سوار دوچرخه‌شدن یا دیدن بچه‌ای در ماشین پدرش برای بسیاری از بچه‌ها یک حسرت بزرگ بود.

زندگی‌های مرفهی که دیگر اثری از آن نبود

بسیاری از زنانی که در سال‌های اول جنگ آواره شدند تا قبل از شروع جنگ، شرایط خوبی داشتند. عده‌ای از آنها جزو اقشار مرفه جامعه بودند و اکنون با آغاز جنگ، باید همه زندگی خود را در بقچه‌ای می‌پیچیدند و از ترس جان خود و خانواده‌شان، آواره کوه و صحرا می‌شدند. این شرایط برای ساکنان شهرهای جنوبی مانند آبادان و خرمشهر بیشتر مشهود بود؛ زیرا رفاه و امکانات آن منطقه به واسطه وجود نفت، تفاوت فاحشی با دیگر مناطق داشت.

کبری خدامرادی درباره شرایط زندگی‌اش قبل از جنگ می‌گوید: قبل از آغاز جنگ خانه و زندگی تقریباً مرفهی در قصرشیرین داشتیم. همسرم کشاورز بود. امکانات‌مان در حد مطلوب بود و همه چیز به خوبی پیش می‌رفت. من هم مثل همه زنان دیگر خانه و زندگی‌ام را دوست داشتم و آرزوهای زیادی برای آینده داشتم، اما وقتی قرار شد خانه را ترک کنیم با یک بقچه کوچک از آن‌جا رفتیم. آنقدر بی‌وسیله بودیم که وقتی کارگر خانه‌مان یک پتو که از خانه خودمان برایمان آورده را به ما داد، مجبور شدیم آن را از او بخریم. همه وسایل و حتی طلاها را هم در خانه رها کرده و آواره کوه و بیابان شدیم.

پایان جنگ و خانه‌ای که اثری از آن باقی نمانده بود

حسرت خانه‌های ویران‌شده‌ای که روزی مأمن و پناهگاه هزاران زن مرزنشین بود، جزو خاطرات مشترک همه زنان آواره جنگ تحمیلی است. خدامرادی در این‌باره می‌گوید: بعد از پایان جنگ به قصرشیرین برگشتم تا به خانه‌ای که روزی سرپناه‌مان بود سری بزنم، اما دریغ و صد افسوس که اثری از آن نبود. هنگام ترک خانه ۶ تا از تصاویر امام خمینی (ره) را دورن نایلون پیچاندم و آن‌ها را در حیاط دفن کردم تا عراقی‌ها به آن دسترسی نداشته باشند، اما آن‌ها تمام حیاط و باغچه را کنده بودند. این در حالی بود که بر اثر بمباران شهر، اثری از ساختمان خانه‌مان نمانده بود.

سرآغاز زندگی جدید بعد از آوارگی و تطبیق با شرایط

بسیاری از این زنان توانستند خود را با شرایط تطبیق دهند و واقعیت را بپذیرند؛ چه آنان که در اردوگاه‌ها ساکن بودند، چه آنان که به خانه خویشان و اقوام رفته بودند و چه آنانی که توانسته بودند سرپناهی محقر برای خود فراهم کنند. خدامرادی نیز از جمله همین افراد است. او بعد از به دنیا آمدن فرزندش فعالیت بسیج را شروع کرد. در تمام این مدت مایحتاج آن‌ها اعم از پتو و رخت و لباس، توسط مردم شهرهای دیگر و ستاد جنگ‌زدگان و سپاه تأمین می‌شد. او معتقد است جنگ‌زدگی واقعاً سخت بود و تحمل آن برای عده‌ای غیرممکن.

خدامرادی درباره روزهای اسکان در کرمانشاه می‌گوید: همسرم بعد از اسکان در کرمانشاه به جبهه رفت و پس از آن نیز در ستاد جنگ‌زدگان مشغول به کار شد. بعد از ساکن‌شدن در کرمانشاه سعی کردم به زندگی عادی برگردم. همسرم جبهه بود و من نیز علاوه بر خانه‌داری و بچه‌داری، در فعالیت‌های پشت جبهه حضور داشتم. شستن پتو و لباس‌های رزمندگان بخشی از آن فعالیت‌ها بود. گاهی تکه‌هایی از بدن رزمندگان نیز لابه‌لای آن‌ها مشاهده می‌شد. گاهی نیز در مدارس آش رشته و شله‌زرد درست می‌کردیم و می‌فروختیم و با پول آن گردو و کشمش و... تهیه کرده و برای جبهه ارسال می‌کردیم. گاهی هم دستکش و کلاه و جوراب می‌بافتیم.

آمارگیری جنگ‌زدگان و آوارگان جنگ تحمیلی در سال‌های اول جنگ

در کتاب «نتايج آمارگيری از مهاجرين جنگ تحميلی» نتایج آمارگیری مرکز آمار ايران با همکاری بنياد امور مهاجرين جنگ تحميلي در سال ۱۳۶۱ منتشر شده است. هرچند که این تنها آمارگیری مربوط به جنگ‌زدگان نیست، بلکه مربوط به مقطع زمانی خاصی است. در بخشی از این کتاب آمده است: «در ايفای اين مقصود با کوشش مشترک و همراهی و همفکری مرکز آمار ايران و بنياد امور مهاجرين جنگ تحميلی، آمارگيری از مشخصات جمعيتی هم‌وطنان جنگ‌زده به منظور دو وظيفه عمده در تابستان ۱۳۶۰ به مرحله اجرا گذاشته شد. وظيفه نخست و اصلی، تشکيل پرونده مشخصی به منظور شناخت هويت خانوارهای جنگ‌زده برای برنامه‌های امدادی و کمک‌رسانی در مناطق مختلف کشور، و وظيفه ديگر تهيه آمار و مشخصات عمده جنگ‌زدگان برای برنامه‌ريزی و بازسازی مناطق جنگی بوده است. در ايفای پاسخ‌گويی به وظيفه دوم که تهيه و ارایه آمار و مشخصات جمعيتی جنگ‌زدگان است، کوشش شده تا در کنار جمع‌آوری اطلاعات فردی از مهاجرين جنگ تحميلی،‌ اطلاعات حاصله به کمک فرم‌های آمار و کمک‌گيری از نحوه استخراج ماشينی محاسبه و به صورت آمارهای مورد نياز برنامه‌ريزی منتشر شود.

براي شناخت و تعيين مشخصات هم‌وطنان جنگ‌زده، در تابستان ۶۰ يک آمارگيری وسيع در کل کشور، شامل مناطق جنگ‌زده و ساير مناطق که محل استقرار و اقامت مهاجرين جنگ تحميلي بود، انجام شد.»

تعداد جنگ‌زدگان جنگ تحمیلی در سال‌های اول جنگ/ حضور معلولان زن غیر جنگی در بین آوارگان

بر اساس اين آمارگيری، شمار جمعيت جنگ‌زده کشور تا شهريور ۶۰، ۲۴۹ هزار و ۹۹۳ خانوار و شامل يک ميليون و ۴۴۳ هزار و ۲۰۹ نفر است. آمارگيری بعد، در آبان ۶۰ انجام شده که بر اساس آن شمار خانوارهای جنگ‌زده به ۲۵۷ هزار و ۴۳۸ افزايش يافته و شمار افراد آنان هم يک ميليون و ۴۸۵ هزار و ۱۷۹ تن شده است. شمار كل جنگ‌زدگان تا پايان خرداد ۶۱ نیز یک میلیون و ۶۳۶ هزار و ۷۴۷ نفر بوده است.

همچنین توزيع جمعيت مهاجر جنگ‌زده بر حسب سن و جنس در کل کشور نیز یک میلیون و ۴۶۰ هزار و ۸۵ نفر بوده است که در اين آمار، ۱۷۸ هزار تن از جنگ‌زدگانی که ابتدای جنگ در شهر اهواز و اطراف آن اقامت داشتند، لحاظ نشده است؛ چون شهر اهواز و اطراف آن در ابتدای جنگ، شهر جنگی اعلام شده بود، ولی آنان از منطقه اقامت خود به منطقه ديگری مهاجرت نکرده بودند و در آمارگيری‌های بعدی،‌ فرم‌های آمارگيری را پر نکردند. از این تعداد ۷۲۵ هزار و ۱۷۸ مرد و ۷۳۴ هزار و ۹۰۷ زن بودند.

بر اساس این آمار، معلولان جمعيت جنگ‌زده در سراسر کشور ۲۳۵۶ بودند که معلولان مرد۱۵۶۶ و معلولان زن ۷۹۰ آن را تشکیل می‌دادند. معلولان غيرجنگی ۱۷۴۸۳ بودند که معلولان غيرجنگی مرد ۹۸۱۳ و معلولان غيرجنگی زن ۷۶۷۰ بودند.

چه نهادهایی متولی امور جنگ‌زدگان و آوارگان جنگ تحمیلی بودند/ بنیاد جنگ‌زدگان چگونه شکل گرفت؟

در دانشنامه‌های انقلاب اسلامی ‌و تاریخ ایران در بخش فرهنگنامه نهادهای انقلاب اسلامی ‌آمده است: «پس از شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، سیل مهاجران از مناطق جنگ‌زده به سایر نقاط کشور سرازیر شد. این افراد که غالباً تمام وسایل زندگی خود را رها کرده بودند، در شهرهای محل سکونت خود وسایل اولیه از قبیل مسکن و دیگر مایحتاج زندگی را در اختیار نداشتند. از طرف دیگر با شهرهای سکونت‌گزیده، آشنا نبودند و این امر مشکلاتی را برای آنان ایجاد کرده بود. ازاین‌رو به دستور شهید محمدعلی رجایی، نخست‌وزیر وقت، در ۱۳۶۰ بنیادی تحت عنوان «بنیاد جنگ‌زدگان» تأسیس شد. در بیانیه‌ تأسیس این بنیاد، وظایف آن، برنامه‌ریزی و هماهنگی فعالیت‌های کمک‌رسانی و تأمین نیازهای مادی و معنوی مهاجران جنگ تحمیلی عنوان شده بود. این بنیاد پس از تشکیل، در وزارت کشور مستقر و مهندس مصطفی میرسلیم به ریاست آن انتخاب شد و پس از مدتی، اساسنامه‌ آن، بر پایه‌ وظایف فوق‌الذکر به تصویب مجلس شورای اسلامی‌ رسید (کارنامه‌ دولت…، ۸۴۱). بر اساس قانون، تشکیل آن بنیاد، زیرنظر شورای عالی موسوم به شورای عالی بنیاد جنگ‌زدگان، با عضویت نماینده‌ تام‌الاختیار وزیر کشور، سه نفر از افراد جنگ‌زده با معرفی نمایندگان استان‌های خوزستان و غرب کشور، نماینده‌ تام‌الاختیار سازمان‌های بهزیستی و هلال احمر، نمایندگان ثابت و ریاست سازمان‌های کمیته امداد امام خمینی (ره)، جهاد سازندگی و بنیاد شهید، اداره می‌شد. (مجموعه قوانین، ۲۶)

تغییر نام بنیاد جنگ‌زدگان به بنیاد امور مهاجرین جنگ تحمیلی

امام خمینی (ره) در آذر ۱۳۶۰ در دیدار با رییس و کارکنان این بنیاد بر اهمیت وظیفه‌ آنان تأکید کردند و تصریح فرمودند: «من می‌دانم که کار بسیار مشکلی است، کاری است که نمی‌شود با فوریت انجام داد و کاری است که اگر به طور معمولی بخواهد دولت انجام بدهد، قدرت این مطلب را ندارد (صحیفه‌ امام، ج ۱۵، ۳۸۳).»

این نهاد، به‌‌رغم کثرت تعداد جنگ‌زدگان به اداره‌ امور آنان پرداخت و پس از مدتی و در پی گسترش فعالیت‌های آن ـکه در اثر تداوم جنگ تحمیلی و تشدید مهاجرت‌ها از مناطق جنگی صورت گرفت‌- نام آن به «بنیاد امور مهاجرین جنگ تحمیلی» تغییر یافت و اساسنامه‌ آن نیز دچار تغییر شد. به این صورت که در چارچوب نظام تشکیلاتی دولت قرار گرفت و از ادارات تابعه‌ وزارت کار و امور اجتماعی شد (گزارشی از عملکرد بنیاد امور مهاجرین جنگ تحمیلی ۸ ـ ۹)

وظایف بنیاد جنگ‌زدگان در قبال آوارگان جنگ تحمیلی

وظایف آن بنیاد طبق اساسنامه در ۶ محور تعیین شد که عبارت بودند از: برنامه‌های رفاهی شامل پرداخت مستمری، کمک به آوارگان تحت پوشش امور اجتماعی، حمایت اقتصادی از طلاب و دانشجویان آواره‌ جنگی. برنامه اسکان شامل پرداخت اجاره‌بها، هزینه‌ تعمیرات مجتمع‌ها و شهرک‌ها و خوابگاه‌های مهاجران جنگی و احداث خانه برای آن‌ها در استان‌های جنگ‌زده؛ برنامه تعلیم و تربیت شامل رسیدگی به امور آموزشی آوارگان و جنگ‌زدگان؛ برنامه هنری شامل حفظ و توسعه فرهنگ اسلامی ‌در میان جنگ‌زدگان؛ برنامه بهداشتی شامل سرپرستی مهاجران معلول و سالمند، کودکان بی‌سرپرست، خرید لوازم بهداشتی، اعزام بیماران مهاجر به بیمارستان‌های داخل و یا خارج از کشور؛ و اشتغال‌زایی و کاریابی شامل سازماندهی و بهبود شرایط زندگی مهاجران جنگ تحمیلی از طریق فراهم‌کردن شغل مناسب برای آنان است (کارنامه‌ دولت…، ۸۵۱؛ و ربیعی، ۴۲۶). پس از پایان جنگ تحمیلی، امام خمینی (ره) در پیامی ‌از مسئولان این نهاد انقلابی تشکر کردند (صحیفه‌ امام، ج ۲۱، ۳۲۹).
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *