شهید بهشتی همچنین گفت من قصد سفر به اروپا را دارم به خاطر اینكه دانشجویانمان كه در خارج از كشور درس میخوانند و متخصص میشوند، در بین آنها حركت اسلامی دیده نمیشود. درواقع آنها مسلمان هستند اما بینشان حركت اسلامی وجود ندارد. به همین خاطر من باید بروم آنجا و آن حركت را هم راه بیاندازم و اگر فردای روزی رفتم نگویید كه آخوند فرنگرفته شدهام.
مقدمه و نتیجهگیری است كه هنوز هم میتواند یك مبدأ برای قدرت باشد.
خدا رحمت كند آقای پرورش را در حزب گفته بودیم آقای بهشتی این همه علیه شما جوسازی میكنند شما این قدر تریبون در اختیارتان است چرا از این تریبونها دفاع نمیكنید. آقای بهشتی در جواب پاسخ دادند: آقای پرورش من تعجب میكنم یعنی شما میگویید كه من از تریبون كه متعلق به عموم مسلیمن است از خودم دفاع كنم.
و هیجانها انسان بتواند تقوا را رعایت كند. تقوای عادی در جامعه هست اما یك كسی كه همه به او حمله میكنند اما فقط وظیفه اوست كه در مقابل خداوند تبارك و تعالی پاسخگو باشد. این یك ملت در انقلاب نقشاش، كارش، برنامهریزی، طراحی، تربیتهایش، چه در داخل كشور و چه در خارج از كشور تأثیر زیادی داشت. اما هیچ وقت نخواست كه رئیس شود همیشه خواست كه سیدالقم، خادم القم باشد.
بعد از شهادت ایشان ما رفتیم خدمت شهید باهنر، ایشان گفتند آقای بهشتی عجیب انسان پربركتی بودند. هركدام از ما هرجایی كه كم میآوردیم و مشكل داشتیم امیدمان آقای بهشتی بود. زمانی كه پیش ایشان میرفتیم مشكلات ما حل میشد و این موضوع صرفاً به دلیل تقوای آقای بهشتی بود.
است این خوشهچینها خیلی وقتشناستر از ما هستند.
مسئله آقای موسوی مسئله عجیب و غریبی است. شخصی بود كه قبلاً هم وارد كار با پیمان شده بود. آقای پیمان شخصی بود كه زندگیاش غربی بود و تفكرات چپ غربی داشت. طوری كه خانهای را كه در خیابان ظفر داشت. طبقه بالای خانهاش را بعد از ۱۷ شهریور به یك مستشار امریكایی اجاره داده بود و آقای موسوی شاگرد همین پیمان بود.
و كودتا شكست خورده بود و آقای هادی غفاری تیربار را در اختیار گرفته بود و شلیك میكرد. بسیار كار بدی بود كه ایشان در آن لحظه انجام داد. كسی نبود به او بگوید كه تو از صبح كجا بودی؟ حالا كه همه چیز تمام شده و درحالی كه ما به دنبال آرام كردن اوضاع بودیم او پشت تیربار قرار گرفته بود و شلیك میكرد.