پنجشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۳ - 28 Mar 2024
 
۰

نقش شریعتی در پرداخت عرفان شیعی

شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۴ ساعت ۱۱:۲۱
کد مطلب: 428834
شریعتی از مفهوم جامعه عبور می‌کند و به سمت کلمه امت می‌رود. از جامعه‌شناسی سوسیالیستی فرانسوی رد می‌شود تا به جامعه‌شناسی اسلامی برسد. او معتقد است که امام، امت را به جلو می برد.
به گزارش جهان به نقل از مهر، یادداشتی از دکتر ابراهیم فیاض، عضو هیأت علمی دانشگاه تهران، به مناسبت سالروز درگذشت دکتر علی شریعتی در پی می آید؛

ادبیات و خوی خراسانی شریعتی

در این مجال می‌خواهم از دیدگاه مردم‌شناسی به دکتر شریعتی بپردازم تا با نگاه زمانی و مکانی به شناخت بیشتری از وی، نائل آئیم. اولین نکته اینکه، شریعتی اهل مشهد است، اهل خراسان؛ خراسان یعنی توصیف‌گرایی که یک نوع ادبیات‌گرایی و حالت بیانی است. شریعتی نیز بهره‌مند از این خوی خراسانی بود. او به شدت سعی می‌‌کند ادبی سخن گوید، سعی می‌کند بیانی سخن گوید و به خوبی حرف‌هایش را تبیین کند. فن سخنوری که در خراسان است در شریعتی هم هست به ویژه اینکه از روستایی کویری مثل مزینان به شهر مشهد که مرکز خراسان بزرگ است؛ می‌رود.

شریعتی در شرایطی قرار می‌گیرد که ناخودآگاه باعث رشد بیشتر او می‌شود. این را اضافه کنیم که او، رشته ادبیات نیز خواند، یعنی کسی که ادبی است و تفکر بیانی دارد در جایی مثل مشهد که حوزه ارتباطی ایران است در رشته ادبیات تحصیل می‌کند. غالب افرادی که در حوزه ارتباطات، افراد بزرگی محسوب می‌شوند مثل اساتید ارتباطات ایران، منبری‌های مشهور و مشاهیری که به نام ادیب‌های اول و دوم معروف هستند و حتی فردوسی، اینها اهل خراسان و مشهد هستند. شریعتی در این فضا در مشهد، ادبیات ‌خواند و به شدت از نظر بیانی و ارتباطی خودآگاه ‌شد.

با کسب رتبه اول در دانشگاه مشهد به خارج از کشور می‌رود. شروع می‌کند به مطالعه تاریخ اسلام. این رشته مطالعاتی او سابقه در خانواده‌‌اش نیز دارد. این سابقه در کانون توحیدی است که پدرش در مشهد دایر کرد. پدرش کسی است که آخوند بود، اما ملبس نشد. او می‌خواست، آخوند علمی باشد نه آخوند صنفی. حتی نقل شده که زمانی در مشهد نزد آیت‌الله بروجردی، پدر شریعتی را به عنوان مردی که دارای فضل است اما حاضر نیست ملبس شود، معرفی ‌می‌کنند که پدر شریعتی، این دلیل را که بدون لباس بهتر می‌توانم به جوانان خدمت کنم عنوان می کند.

شاید به همین دلیل است که شریعتی این بحث را مطرح می‌کند و آخوند صنفی را قبول نمی‌کند در حالی که آخوند علمی را به شدت قبول دارد. او می‌گوید روحانیت کلمه‌ای است که از دوران صفویه و از مسیحیت وارد ایران شده است.

شریعتی با چنین ساختار بیانی و خانواد‌گی وارد دنیای غرب می‌‌شود و به فرانسه می‌رود؛ به کشوری که بیانی و ادبیاتی است. فرانسه در دنیای غرب همانند خراسان در شرق به شدت بیانی و ادبیاتی است و در آنجا نیز این بُعد در او تقویت می‌شود.

آشنایی با ماسینیون

موردی که حتی شریعتی را در غرب همچنان درگیر خود می‌سازد، اسلام‌شناسی است. اینکه غربی‌ها چه دید‌گاهی نسبت به اسلام دارند و این دیدگاه را چگونه یافته‌اند. با لویی ماسینیون که مستشرق معروفی است و همان کسی است که به عنوان استاد هانری کربن شناخته می‌شود، آشنا می‌شود. ماسینیون کتاب‌های اسلام‌شناسی دارد و حتی به پیشنهاد ماسینیون، شریعتی رساله‌اش را بر روی تصحیح نسخه‌ای تاریخی که در غرب موجود بوده و درباره اسلام است قرار می‌دهد که به چاپ می‌رسد.

در این ارتباط تنگاتنگ با این مستشرق، کتاب سلمان پاکِ ماسینیون را از فرانسه به فارسی ترجمه می‌کند. در فرانسه و نزد ماسینیون است که حالت استشراقی و یا عرفان‌گرایی در او پدید می‌آید. آنچه که مقبول ماسینیون است، اهل سنت عرفانی است. حتی هانری کربن هم اینگونه درک می‌کند که به سمت شیخ اشراق می‌رود و به اهل سنت عرفانی به شدت تأکید دارد. شریعتی هم از همین اهل سنت عرفانی بهره‌مند می‌شود و حالت استشراقی می‌یابد.

وی با این رساله، دکترای اونیورسیته خود را می‌گیرد. در فرانسه دو نوع دکتری ارائه می‌شود؛ یکی دکترای دولتی است که برای دریافت آن مدت ۱۴ سال باید تلاش کرد که کار در آن به شدت عمیق است و دیگری دکترای اونی‌ورسیته است، همان مدرک دانشگاهی که غالباً به جهان سومی‌ها داده می‌شود که گرفتن آن مدت کمی طول می‌کشد تا زیاد در فرانسه نمانند.

مرحوم شریعتی وقتی حدود سال‌های ۴۴ و ۴۵ به ایران باز می‌گردد با همان تفکر غربی با سیستم استشراقی و مستشرقین به کارهای تحقیقاتی و فکری می‌پردازد. ابتدا به دانشگاه تهران می‌رود. در نظرش این بوده است که در دانشکده علوم اجتماعی حضور یابد.

مرحوم دکتر طبیبی برای من تعریف می‌کرد که در مراجعه شریعتی به این دانشگاه، دکتر «صدیقی» مشهور به او گفت تو که رساله‌ات درباره جامعه‌شناسی نیست. یک مقاله و کتاب جامعه‌شناسی بنویس که به عنوان جامعه‌شناس قبولت کنم. شریعتی از این سخن ناراحت می‌شود و تدریس در خراسان را برمی‌گزیند و وارد دانشگاه فردوسی مشهد می‌شود.

با همان عرفان اسلامی اهل سنتی کار را شروع و به بررسی تشیع می‌پردازد که به شدت این اسلام‌شناسی مورد اعتراض واقع می‌شود چرا که تئوری و چارچوبی که برای شناخت تشیع برگزیده است همان عرفان اهل سنت است. اعتراض‌ها بلند می‌شود، همانند همان اعتراضاتی که به ابن عربی و یا مولوی وارد می‌کردند. این اعتراض‌ها برای دکتر شریعتی همانند اعتراضات به ابن‌عربی است چون همه معترضان این‌ها را از یک نوع مشرب می‌دانند.

مرحوم شریعتی بحث ولایت را با توجه به ساختار فکری که در فرانسه یافته بود به گونه‌ای مطرح کرده بود که ولایت را به معنای شیعی آن نفی می‌کند و ولایت به معنی عرفان سنتی سنی را مطرح می‌سازد. همان عرفانی که مولوی و ابن ‌عربی مطرح می‌کنند. این اسلام‌شناسی به شدت مورد نقد متفکرین واقع شد. متفکرین که افراد در سطح پائینی نبودند به طور مثال علامه عسکری یکی از نقادان بود. مرحوم شریعتی باید این قصه را با سیستمی درست و مدلی بومی‌تر انتخاب می‌کرد.

همین نقد و اعتراض‌ها به شریعتی، شهید مطهری را متوجه شریعتی کرده و با او آشنا می‌شود. شهید مطهری، ایشان را به تهران می‌آورد و در پروژه‌ای و کتابی مشترک که خود مطهری ویراستاری آن را برعهده دارد با عنوان «محمد(ص) خاتم پیامبران» در حسینیه ارشاد شریک می‌کند. حتی در حسینیه ارشاد نیز آن مقالاتی که مرحوم شریعتی می‌نویسد هنوز با همان شاخص اشراقی لویی ماسینیون معروف فرانسوی است که به شدت مسلط است. همان مدل اسلام‌شناسی مشهد خود را در محمد(ص) خاتم پیامبران می‌نویسد.

تلاش برای استخراج اندیشه اجتماعی از عرفان شیعی

به تدریج که در تهران سخنرانی می‌کند در دوره‌های بعد کمی عرفان شیعی را مطرح می‌کند و محور این عرفان شیعی را امام علی‌(ع) می‌گذارد و سعی در تحلیل امام علی(ع) دارد. او می‌خواهد براساس عرفان شیعی به اندیشه‌های اجتماعی برسد. اگر دقت شود همه الگوی اصیل و بنیادی شریعتی در این عرفان امام علی(ع) است و سعی دارد براساس حکومت امام علی(ع)، نظریه اجتماعی شیعه را پردازش کند.

در اینجاست که از عرفان اهل سنت فاصله می‌گیرد و از سال ۴۸ به بعد از فاز مشهد خارج و وارد فاز تهران می‌شود و به اسلامی با محوریت امام علی‌(ع) می‌پردازد، در تهران است که بحث‌های انقلابی را مطرح می‌کند. سیدحسین نصر و مطهری از حسینیه ارشاد خارج می‌شوند اما شریعتی به انقلابی گری ادامه می دهد تا ساواک او را دستگیر و به دو سال زندان محکوم می‌کند.

شریعتی بعد از زندان، ملی‌گرایی را به عرفان بومی شیعه اضافه می‌کند؛ گفته می‌شود که این مصلحتی بوده است، اما بعضی می‌گویند آن بحث‌هایی که پیش از این در حسینیه ارشاد داشته است تندروی‌‌هایی به ویژه در گروه‌های چپ مسلمان را منجر شده است و باعث روی آوردن آنان به جنگ‌‌های مسلحانه شده است. تا سال‌های ۵۳ و ۵۴ در زندان است که اینگونه وقفه‌ای حاصل می‌شود. فکر می‌کند که فضا را باید محافظه‌کارانه‌‌تر کند فلذا بحث ملیت در کنار بحث‌های غربی را به اسلامیت اضافه می‌کند.

البته در این زمان دیگر حسینیه ارشاد با آن فعالیت‌های قبل وجود نداشت. مرحوم شریعتی آن تفأل معروف را به قرآن می‌زند و با الهام از آیه مهاجرت که کسانی که مهاجرت می‌کنند خداوند به آنها لطف می‌کند به انگلیس سفر می‌کند و آنجاست که با آن مرگ مشکوک از دنیا می‌رود.

تفکر شریعتی

تفکر شریعتی از هایدگری چپ شروع می‌شود؛ شریعتی زمانی در فرانسه شروع به درس خواندن می‌کند که چپ ژان پل سارتر حاکم شده است. ژان پل سارتر یک هایدگری است. زمانی که دایره تفکر هایدگر و یا همان اگزیستانسیالیسم هایدگری با تفکر چپ ژان پل سارتر ترکیب می‌شود، یک نوع چپ عرفانی به وجود می‌آید. نکته دیگر اینکه، شریعتی پس از انقلاب‌های دانشجویی فرانسه وارد این کشور می‌شود و شروع به مطالعه آثار هایدگری می‌کند که به یک نوع اگزیستانسیالیسم عرفانی و یا هایدگری چپ اسلامی می‌رسد که با عرفان شیعه نیز آن را مخلوط می‌کند.

شریعتی برای تحلیل تاریخی خود، روش‌های مارکس و وبر را در نظر دارد و به دنبال ایده آل تایپ و الگوهای آرمانی ذهنی انسان‌ها می‌گردد. شریعتی همانند وبر که پروتستانیسم را ایده آل تایپش می‌گذارد، او نیز پروتستانیسم اسلامی ‌را به عنوان الگوی ایده آل انتخاب می‌کند. خودش می‌گوید هرکجا کاتولیک اند، فقیرند و صنعت و اقتصاد رشد نکرده است و هر جا که پروتستانتیسم است، صنعت و اقتصاد رشد کرده است. برهمین اساس می‌گوید اگر می‌خواهید کشور اسلامی و پیشرفته درست کنید باید یک نوع پروتستانتیسم اسلامی ایجاد کنید و آن را اصل کار خود و مظهر اعتراض می‌گذارد.

شیعه مظهر اعتراض است. حالا به چه چیزی معترض است؟ در اینجا از نظرات مارکس کمک می‌گیرد تا با زر و زور و قدرتمند بجنگد. در اینجا، استعمار و استثمار و استحمار را مطرح می‌سازد. استعمار در حوزه قدرت، استثمار درباره ثروت و شریعتی بحث ایدئولوژی دروغین مارکس را به اسم استحمار تعبیر می‌کند. وی پس از این، سازمان روحانیت را با کلیسای کاتولیک تشبیه می‌کند و می‌گوید باید علیه این سازمان روحانیت اعتراض کرد.

شریعتی می‌گوید روحانیت، نباید سازمان باشد. او روحانیت علمی را می‌پذیرد اما روحانیت سازمانی و صنفی را نمی‌پذیرد. این بحث مورد توجه محمدرضا حکیمی قرار گرفت و بعد از انقلاب سخنرانی انجام داد و براساس آن کتابی با عنوان «هویت صنفی روحانیت» به چاپ رسید. شریعتی می‌گوید روحانیت نباید صنف باشد و باید همه جا باشد و خودش را در برابر گروه‌ها و صنف‌های دیگر قرار ندهد. در واقع شریعتی ایجاد صنف روحانیت را بازتولید کلیسای کاتولیک می‌داند. وی براین عقیده است که کلمه روحانیت از زمان صفویه و از مسیحیت وارد زبان فارسی شده است.

حتی نشانه‌شناسی بیشتری انجام می‌دهد و می‌گوید، عَلم کشی‌های روز عاشورا همان صلیبی است که مسیحیان در روز پاک بر دوش می‌کشند. شریعتی اینگونه نشانه‌شناسی کرده است که این صلیب است در حالی که اینگونه نیست و این تشبیه غلط است. این علم‌ها با این شکل و شمایلشان نشانه باغ شهادت است که حتی مولوی نیز از این باغ شهادت سخن گفته است.

این همه تیغه‌ها در عَلم، نشانه‌های سرو است و این سرو‌ها نماد شهید است و ریشه در تفکر زرتشتی دارد. بالای قبر هر شهید در آئین زرتشت یک سرو می‌کارند. در اشعار حافظ نیز سرو، نشانه انسان بزرگ تاریخی است. پس از انقلاب اسلامی تحت تأثیر حرف‌های شریعتی مدتی عده‌ای با گرداندن علم‌ها در ایام عزاداری محرم مخالفت کردند.

تشیع صفویه

شریعتی از این سخن می‌گوید که سازمان روحانیت از زمان صفویه درست می‌شود. وی از تشیع صفویه حرف می‌زند و می‌گوید، این تشیع صفویه بوده است که این مسیحیت‌گرایی را در جهان تشیع به وجود آورده است. در ادامه، سخن از بازگشت تشیع، آن هم بازگشت به تشیع علوی می‌گوید. کتاب مشهور تشیع صفویه را می‌نویسد و سازمان روحانیت را مورد اعتراض قرار می‌دهد. اشتباه شریعتی در این بوده است که سازمان روحانیت ما برعکس کلیسا، سازمان فقهی است و سازمان عرفانی نیست در حالی که در سازمان روحانیت مسیحیت، خداوند در کلیسا تجلی پیدا می‌کند و افراد در برابر کشیش اعتراف می‌کنند.

ساختار روحانیت شیعی، فقهی است، بلکه مبنای عقلی فقهی دارد که براساس همان خمس و زکات است و نه توبه، کفاره گناه و بهشت فروختنی که کلیسا انجام می‌دهد. تشبیه این دو به یکدیگر از اشتباهات شریعتی بوده و سعی کرده به سازمان روحانیت مسیحیت تشبیه کند تا شروع به نقادی سازمان روحانیت شیعه کند تا در ادامه آزادی دینی را ایجاد کند.

امت و امامت

روش و متد او در این زمان، عرفان شیعی است و پس از گفتن این نقدها، سعی کرده است مدلی به نام امت و امامت را ایجاد کند که این مدل به شدت آزاد است و صیروریت دارد. او این مدل آزادی خود را از عرفان می‌گیرد و برای اینکه این عرفان به سمت آنارشیسم و نهیلیسم کشیده نشود، عدالت را به آن می‌افزاید و شعار آن را عدالت، عرفان و آزادی می‌گذارد.

با آوردن کلمه عدالت، سوسیالیسم را جمع می‌کند با کلمه آزادی تا از مشکلات سوسیالیسم و مشکلات استبداد حکومتی خلاص می‌شود و در کنار آزادی، سعی می‌کند عدالت را بیاورد تا دچار آنارشیسم نشود. مدل او همراه با عرفان و معنویت است تا مانند لیبرالیسم و سوسیالیسم بدون معنویت نشود. خلاصه آنکه هم آزادی لیبرالیسم، هم عدالت سوسیالیسم را آورده و هم معنویت را تا دچار سکولاریسم لیبرالیسم و سوسیالیسم نشود.

بین شاخه چپ هایدگری در ایران و شاخه راستش، اختلافی پیش ‌آمد که شاخه چپ آن در ایران مرحوم شریعتی است که از نوع ژان پل سارتر است و شاخه راستش هانری کربن است که از طریق علامه طباطبایی و سیدحسین نصر وارد ایران می‌شود، حتی بعد از انقلاب اسلامی برخورد بین شاخه چپ هایدگری و شاخه راست هایدگری به وجود می‌آید که تا امروز ادامه دارد، البته شاخه چپ هایدگری به اصلاح‌طلبی تغییر یافت و بیشتر آنها پیرو لیبرالیسم شدند.

اما در مدل امام و امت، مرحوم شریعتی به موضوع صیروریت اشاره می‌کند یعنی و الیه المصیر قرآن را به شدت و دقیق بحث می‌کند. وی در این بحث از مفهوم جامعه عبور می‌کند و به سمت کلمه امت می‌رود و واحد تحلیل خود را امت انتخاب می‌کند. از جامعه‌شناسی سوسیالیستی فرانسوی رد می‌شود تا به جامعه‌شناسی اسلامی برسد.

او معتقد است که امام، امت را به جلو می‌برد. امت را از کلمه‌ «ام» می‌گیرد به معنی حرکت به جلو و نمی‌گوید از ماده «ام» به معنی مادر گرفته شده است، چرا که اگر به معنی مادر برسیم به مادر وطن می‌رسیم و دچار ناسیونالیسم خواهیم شد که نمونه آن در زمان شریعتی، ناسیونالیسم عربی است.

شریعتی نقدی به ناسیونالیسم عربی مثل ناصری‌ها هم داشت؛ جمال عبدالناصر، سید قطب را اعدام کرد و شریعتی تفکرات سید قطب را می‌پسندید و در برابر عبارت امت عربی که ناصری‌ها استفاده می‌کردند می‌خواست از امت اسلامی سخن گوید. در واقع شریعتی قصد داشت تا تئوری ای را مطرح کند که شامل سنی و شیعه شود و مدل عام اسلامی با محوریت شیعه ارائه دهد که از نظر من این سنتز بسیار جالبی از جانب مرحوم شریعتی است.

صحبت‌های شریعتی در بین سخنان اسلامگرایان مثل اخوان المسلمین تأثیر داشت و همین بیداری منطقه و حرکات اخوان المسلمین طی این سالها، از تأثیر کتاب‌های شریعتی بوده است. در مصر کتاب‌های شریعتی به میزان زیادی فروش رفت و خوانده شد. بعد از سیدجمال‌الدین اسدآبادی کسی را نمی‌توان مانند شریعتی نام برد که بر روی جهان اسلام تأثیر گذارده باشد. شریعتی می‌خواست تفکرات شیعه را عام کند که روی اهل سنت نیز اثر بگذارد و قصه امام و امت را در بین اهل سنت تسری دهد.

شریعتی خلیفه‌گری در تفکر اهل سنت را در اسلام‌شناسی مشهد خود قبول می‌کند اما در اسلام‌شناسی تهران و اندیشه آخر عمرش قبول نمی‌کند و می‌خواهد به جای خلیفه‌گری که سلفی‌ها در مصر بر روی آن تأکید دارند، امامت بگذارد و براساس آن امت را ایجاد کند. امت و امامت، سیستم ترکیبی خاصی دارد و تئوری اندیشه اسلامی دقیقاًٌ از همین جا ایجاد می‌شود و ما اگر این تفکر شریعتی را دنبال کنیم برای آینده جهان اسلام بسیار جالب خواهد بود. امام و امت، کارشان این است که در طول تاریخ تحول پیدا کنند و متکامل شوند. این مدل مانند الگوی سلفی به عقب بازنمی گردد و اگر به عقب نگاه می‌کند برای جلو رفتن است نه در عقب ماندن.

مرحوم شریعتی فلسفه تاریخ این ساختار امت و امامت را از یک تراژدی شروع می‌کند و نقطه آغاز این تراژدی کربلا است. «حسین، وارث آدم»، یعنی آدم که اول خلقت انسان است و هابیل و قابیل. دو قطب متعارض را مطرح می‌کند. در تاریخ از جنگ بین هابیل و قابیل می‌گوید و اینکه حسین وارث آن آدم است تا از این فلسفه تاریخی به فلسفه انقلاب برسد و آن را ترسیم کند.
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *