جمعه ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ - 19 Apr 2024
 
۴

به جاي لس آنجلس رفتم مجلس!

سه شنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۳ ساعت ۱۶:۲۸
کد مطلب: 413207
آن روزهايي که موسيقي پاپ ايراني آغاز به فعاليت کرد، اغلب ترانه هاي پاپ با صداي مهدي سپهر و عباس بهادري خوانده مي شد و بهترين بهارهاي ما اوايل دهه ۷۰ با «بهار را صدا بزن» و «گل مي رويد به باغ» آغاز مي شد.
به گزارش جهان به نقل از وطن امروز، موسيقي پاپ آن دوران وقاري داشت که امروز ندارد. به بهانه بهار و روزهايي که نو مي شود با «سپهر پاپ ايران» به گفت وگو نشستيم که هميشه با وقار و متين مي خواند.

- عده اي اعتقاد دارند موسيقي پاپ تا قبل از سال ۱۳۷۶ وجود نداشته و يک طيفي از خواننده ها بودند که موجب احياي موسيقي پاپ شدند. درباره بعد از انقلاب صحبت مي کنم. تا چه حد اين مطلب را قبول داريد؟

موسيقي پاپ قبل از انقلاب هم بود و بعد از انقلاب چون سرود خوانده مي شد تا مدتي موسيقي پاپ نبود، سواي اين موسيقي پاپ سنتي (ايراني) هم وجود داشت که موسيقي کلاسيک ايراني بود. ما هيچ وقت نمي توانيم بگوييم پاپ بعد از انقلاب را من شروع کردم. نان هميشه بوده چون آرد بوده، حالا ممکن است کسي آن را به صورت ديگري بپزد. موسيقي پاپ هم بوده است، نه در ايران بلکه در همه دنيا چون پاپ يعني مردمي. من خواننده اي بودم که قبل از انقلاب مي خواندم. جواني بودم که از سال ۱۳۵۰ وارد اين بازار شدم. آقاي علي تجويدي(روحشان شاد) محبت کردند نزد ايشان امتحان دادم و شدم خواننده راديو و تلويزيون. خواندن موسيقي پاپ را در راديو، در ميدان ارگ، شروع کردم. آن زمان صداوسيما مثل الان ارکستر پاپ نداشت. سال ۵۳ اولين آهنگ من دنياي رنگين بود. «دنيا همش رنگارنگه، بهار پاييزش قشنگه!» جوان ۲۶-۲۵ ساله ديگر چه مي تواند بخواند؟

- شما و عباس بهادري در واقع با آهنگ هاي بهاري موسيقي پاپ را در تلويزيون بعد از انقلاب رقم زديد.

در واقع دوباره عرضه اش کرديم. اين را يادتان نرود.

- با آهنگ خاطره انگيز رودها و موج ها؟

آفرين! با رودها و موج ها شروع کردم با شعري از حجت الاسلام والمسلمين جواد محدثي.

- پس پاپ خواني شما با شعري از يک روحاني آغاز شد؟

بله! ايشان مدرس حوزه علميه قم هستند. اين شعر را واحد موسيقي به من داد و گفتند روي اين شعر آهنگ بساز. من که آن موقع ايشان را نمي شناختم، گفتم چه آهنگي بسازم؟ گفتند ايشان خواسته اند با گيتار بسازي. گفتم من يک عمر اين کار را کرده ام و بلدم چون خودم اصلا گيتار مي زنم. ولي با اين چه کار کنم؟ گفتند ديگر خودت مي داني! من گذاشتم روي داشبورد ماشينم و همين طور که داشتم مي آمدم آهنگش را ساختم چون خودم هم آهنگسازي مي کنم و هم شعر مي گويم. تا از صدا و سيما به خانه برسم آهنگ را ساختم و زنگ زدم گفتم آهنگش را ساختم. گفتند شوخي نکن! گفتم به خدا. قرار گذاشتيم همان شب در منزل يکي از دوستان نشستيم و من اين آهنگ را با گيتار زدم و شعر را خواندم. گفت: عاليه فقط ريتمش را بايد کندتر بکني. گيتارش را بابک اميني زد. آن موقع کسي او را نمي شناخت. بابک اصلا در خانه ما بزرگ شده بود. به من التماس مي کرد تو را به خدا کاري کن که موسيقي پاپ راه بيفتد. من مي گفتم نگران نباشيد و ان شاءالله به فضل خدا درست مي شود. چون جو، جو سرود بود. من خودم خيلي سرود خواندم. گفتم الان فضا، فضاي پس از جنگ است، هنوز فضاي سرود و فضاي مارش است. ما نمي توانيم يک شبه موسيقي را عوض کنيم. بابک زد و پسرم نويد سپهر آن را تنظيم کرد. آهنگ را همان شبي که من ضبط کردم يک کپي دادم به موتوري، رفت ميدان ارگ تا پخش بشود و سريعا پخش شد (سال ۱۳۷۴).

- ولي همان زمان با اين که شعرش متعلق به حاج آقا محدثي بود اين آهنگ با دردسرهاي زيادي مواجه شد؟

بعد از مدتي گفتند نه بر سر و سينه تاريخ گلي بايد زد و اين حرف ها، کلماتي هستند که نبايد در شعر باشد. گفتم من که نگفتم! يک روحاني شعر را سروده است. از آقاي محدثي هم تقدير شد که چنين شعري سرودند. من هم نگذاشتم کاري که انجام دادم از بين برود بنابراين بهار را صدا بزن را خواندم. اول رودها و موج ها بود و بعد بهار را صدا بزن که آهنگ از من و تنظيم از پسرم نويد بود. بعد از آن آهنگ تصوير باغ را خواندم، آهنگي بود که در آن ساکسيفون زيبايي نواخته شده بود. اصلا هيچ آهنگي از طريق کمپاني ها به اين شکل ارائه نمي شد. حتي بهار را صدا بزن را از FM ضبط کرده بودند و در ميادين و ساير جاها پخش مي کردند. من فکر کردم کاست آن بيرون آمده. از فروشنده ها مي پرسيدم چه جوري اين آهنگ را به دست آورديد، مي گفتند ما يواشکي ضبط کرديم، کاست زديم و وارد بازارش کرديم اما من خوشحال بودم که اين آهنگ ها به منازل مردم راه پيدا کرده بود. همزمان با من آقاي عباس بهادري هم شروع به خواندن کرد.

- شما قبل از انقلاب هم خواننده بوديد، چرا مثل ساير همتايانتان به لس آنجلس نرفتيد؟

اولا قبل از انقلاب خواننده تلويزيون يا به قول امروزي ها صدا و سيما بودم و ماندم و از اين مملکت نرفتم. انقلاب شده بود و ميليون ها نفر انقلاب کرده اند، ما هم مثل همان ميليون ها نفر. رفتن من به معني پشت کردن به انقلاب مردم بود، بايد احترام مي گذاشتم و مي ماندم. من مهندسي راه و ساختمان خوانده ام و شغلم چيز ديگري بود و در کنارش، فعاليت موسيقايي هم داشتم. بعد از انقلاب هم با اجازه و مجوز رسمي شروع به فعاليت کردم. آن زمان هم به من گفتند از شما مي توانيم استفاده کنيم چون شما هيچ موج جنجالي هنري مبتذلي نداشتيد. هنرمندي بودي که سنگين و رنگين براي راديو و تلويزيون خوانده اي و حالا مي توانيم از تو استفاده کنيم و ما با مسئولان صحبت کرديم و قانع شدند. من هم گفتم من در خدمت شما هستم. به لس آنجلس که نرفتم هيچ، براي افتتاح دوره چهارم مجلس شوراي اسلامي (خانه ملت) موسيقي ساختم. به من گفتند براي افتتاحيه مجلس، يک سرود مي خواهيم و من اين کار را انجام دادم. گفتند ما به هر شاعر و آهنگسازي گفته ايم گفته اند نه، ما از اين نوع کارها انجام نمي دهيم. من در آن موقعيت قبول کردم آهنگ بسازم و نوشتم «مجلس سراي ملت ماست اين افتخار امت ماست/ حامي اسلام و قرآن چون خانه اي در خانه ماست» سرود خيلي گويايي بود.

- اگر هم عده اي لس آنجلسي شدند براي دريافت پول زياد بود.

آفرين! آن چه براي خودم هميشه سوال است اين بود که آن دسته اي لس آنجلسي شدند که دنبال پول بودند، اگرنه اگر کسي به دنبال موسيقي بود قطعا در مملکت خودش مي ماند. من اصلا اپرا مي خواندم. عشقم آن طور بود. موسيقي پاپ را هم فقط به اين دليل که توناليته صداي من ايجاب مي کرد که بخوانم اجرا کردم. خب! اگر آدم مي تواند پولي دربياورد چرا انجام ندهد؟ بعد از آن من يک سري سرود هاي انقلابي ديگر هم خواندم. مثلا وقتي حضرت امام(ره) رحلت کردند يک کاري بود از آقاي احمد راغب که فکر مي کنم شعرش را هم خود ايشان سروده بودند. سرود آفتاب را در سوگ حضرت امام خواندم. همان زمان که خبر ارتحال ايشان پيچيد و منتشر شد صبح فردا اين آهنگ را به من دادند و خواستند اجرا کنم. بعد هم آهنگ هاي ديگري درباره انتفاضه خواندم. شعر معروف حضرت امام(ره) «من به خال لبت اي دوست گرفتار شدم» را در سالگرد رحلتشان خواستند اجرا کنم. براي آن هم آهنگي ساختم و دادم ارکستر سمفونيک. سال هاي ۷۳ يا ۷۴ وضعيت موسيقي در صدا و سيما کمي تغيير کرد. «باغ تصويري است از يک اتفاق سبز، چشم هاي خويش را بگشا، کوچه سرشار است از عطر و طراوت باز، لحظه اي از خانه بيرون آي، در بهاري اينچنين لبريز از نور و نگاه و... هان رسولي آمد و اعجاز کرد و آيه اي آورد»، اين کار را بنده به صورت پاپ در ادامه سرود هاي انقلابي ام خواندم، جو عوض شد. بعد از مدتي هم يک سري برنامه به من دادند که در پارک هاي تهران موسيقي پاپ را به صورت زنده اجرا کنم. از پارک ملت شروع کرديم کنار آبنما. آن جا ارکستري براي مردم درست کرديم. در پارک هاي تهران (شايد ۱۰ پارک) من کنسرت برگزار کردم و موسيقي پاپ يک جلوه اي پيدا کرد. تصاويرش را دارم که بعضي از مردم روي درخت ها هستند، همان جا که مردم اسکيت بازي مي کنند. به هرحال آمدند که موسيقي پاپ گوش کنند. موسيقي پاپ هم موسيقي است که هر لحظه تغيير مي کند يعني شما را با لحظه اي که دلتان مي خواهد هماهنگ مي کند.

- در همان دهه ۷۰ پس از مدتي فعاليت در برخي رسانه ها آمده بود که ممنوع الفعاليت هستيد.

ممنوعيت صدا و تصوير نداشتم. والله بالله! منتها يک سري شايعه کرده بودند سپهر ممنوع الصداست. ممنوع التصوير است. بعد به تهيه کنندگان مي گفتم چرا يک برنامه اي دعوتم نمي کنيد؟ مي گفتند چون شما ممنوع التصوير هستيد. اين قدر شايعه پراکني در رابطه با من زياد بود که من با خود گفتم ابلهانه است که بخواهم به اين شکل مبارزه کنم. همان بهتر که در خانه بنشينم و سکوت کنم تا مردم خودشان بفهمند، آن هايي که مي فهمند موسيقي پاپ چه هست. بنده در اوايل انقلاب هم، همچنان فعاليت مي کردم. به جان خودم من ناراضي نيستم از اتفاقاتي که افتاد و خانه نشين شدم چون مي دانم هرچه به صلاح انسان باشد خدا برايش رقم مي زند. گاهي ۸ ماه طول مي کشيد که يک آهنگم را تصويب کنند. تا اين که يکي از تهيه کنندگان صبح بخير ايران مرا براي برنامه صبح به بخير ايران آفيش کرد. برنامه صبح زود بود و زنده پخش مي شد. من رفتم و يک روز صبح در برنامه شان خواندم، دنياي امير را خواندم، بهار را صدا بزن را خواندم. يک عده ديدند اي بابا ما اين سپهر را از در بيرون کرديم از پنجره داخل مي شود. خيلي با من دشمن هستند، نمي دانم چه هيزم تري به آن ها فروخته بودم! فقط مي خواستند من نباشم و کسي ديگر باشد.
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *