پنجشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۳ - 28 Mar 2024
 
۱
۲

دست مجروح آقا را به سینه فشرد و با گریه گفت، ابوالفضل مایی!

دوشنبه ۳۱ شهريور ۱۳۹۳ ساعت ۰۸:۱۸
کد مطلب: 381529
او واقعا شیفته مقام معظم رهبری بود. شنیدم تابستان سال ۶۵ که آقا به تبریز رفته بود، دست مجروح آقا را به سینه فشرده بود و سخت می‌گریست و با دلی پر احساس گفته بود؛ "ابوالفضل مایی"!
دست مجروح آقا را به سینه فشرد و با گریه گفت، ابوالفضل مایی!
به گزارش جهان، محمدکاظم انبارلویی در یادداشتی نوست: امروز، روز آغاز دفاع مقدس و تکریم یاد امام (ره)، شهدا و جانبازان و ایثارگران و آزادگان است. انقلاب ما یک انقلاب الهی بود، سر جنگ با کسی نداشت و خود را برای یک نبرد خونین تن به تن برای گسترش مرزها آماده نکرده بود. انقلاب ما یک انقلاب وحیانی بود و همانند انقلاب انبیای الهی قبل از ورود از برج و باروها از دیوار قلب‌ها وارد می‌شد و استقرار و جایگاه منطق انقلاب در فطرت انسان‌ها بود. به همین دلیل بزرگ‌ترین تهدید برای قدرت‌های جهانی و قدرت‌های منطقه‌ای بود.هیچ کس باور نمی‌کرد در ظهر روز ۳۱ شهریور سال ۵۹ از هوا، دریا و زمین میهن اسلامی ما مورد تجاوز نظامی قرار گیرد و کیلومترها در غرب و جنوب به تصرف دشمن بعثی که مستظهر به پشتیبانی آمریکا و شوروی و ده‌ها ارتش تابن دندان مسلح منطقه‌ بود، در آید. همزمان با این یورش وحشیانه، جریان نفاق، کفر و الحاد در یک اتحاد شیطانی شروع کردند از پشت خنجر زدن به ملت. آنها زیر پرچم لیبرالیسم، خون‌ها ریختند، سرها بریدند، بدن‌ها قطعه‌قطعه کردند. انفجار خونین حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیر سال ۶۰ و شهادت شهید بهشتی سیدالشهدای انقلاب اسلامی با ۷۲ تن از یاران با وفای امام و انفجار دفتر نخست‌وزیری و شهادت رجایی رئیس‌جمهور و باهنر نخست وزیر و شهدای محراب و۱۷ هزار نفر از مردم بی‌گناه ایران که جزء شهدای ترور محسوب می‌شوند، فضای خونین آن روزگاران را تصویر می‌کرد.

نگارنده از سال ۶۰ به تبریز رفتم و افتخار سازماندهی نیروهای مذهبی و حزب‌اللهی‌ها را در استان آذربایجان شرقی در حزب جمهوری اسلامی به عهده داشتم. یک شب زمستانی سرد و استخوان سوز سال ۶۱ در حال و هوای شعر و ادب به همراه برخی از دوستان به منزل شهریار ادب و فرهنگ ایران زمین رفتیم. کسی که با ۲۸ هزار بیت به زبان فارسی و سه هزار بیت شعر به زبان ترکی در آسمان ادب و هنر کشور چون خورشیدی می‌درخشد. شهرت او همان زمان از مرزهای کشور فراتر رفته و یک شخصیت ادبی شناخته شده در ادب معاصر جهان بود. با آنکه آن روزگار، تبریز زیر تیغ ترور منافقین و ضدانقلاب بود و او هیچ محافظی نداشت و در یک خانه قدیمی زندگی می‌کرد، چون شیر می‌غرید و از امام و روحانیت و انقلاب و حزب‌اللهی‌ها دفاع می‌کرد. او ساده زیست بود و خانه‌اش بوی عطر ذکر خدا می‌داد، به قدری تواضع و فروتنی داشت که انسان شرمنده می‌شد. بنده با اشعار و مشرب فکری او آشنایی نداشتم و مایل بودم نسبت او با امام و انقلاب را بدانم. وقتی از او خواستیم از اشعارش برایمان بخواند از اینجا شروع کرد؛

شکر نعمت کن که مردم شکر نعمت می‌کنند
اکثریت در امور خیر همت می‌کنند
عالمی صالح در آمد عالمی اصلاح کرد
فاسدان دارند کم‌کم رفع زحمت می‌کنند
نوجوانانی که بودند از ره دین، منحرف
با حریم دین خود احساس حرمت می‌کنند
امتی اسلامی و امر ولایت با فقیه
انتخاب رهبری را نیز امت می‌کنند
و...

این ابیات را به گونه‌ای می‌خواند که گویی یک بیانیه سیاسی را قرائت می‌کند و بی‌پرده از مواضع خود در مورد اصل انقلاب و فلسفه سیاسی امام (ره) با استدلال دفاع می‌کرد.او به شدت از حادثه هفتم تیر و هشتم شهریور سال ۶۰ و شهدای محراب بویژه شهید قاضی طباطبایی و شهید مدنی متاثر بود و طوری احساس خود را به این شهدا بیان می‌کرد که گویی یک جوان ورزیده، حزب‌اللهی و بسیجی در کف خیابان برای نبرد با منافقین است.شهریار به شدت از منافقین و لیبرال‌ها متنفر بود و هنگامی که نام شهید آیت‌الله مدنی امام جمعه شهید تبریز را به زبان آورد بغض گلویش را فشرد و گریست. او معتقد بود منافقین نمک‌نشناسی کردند که به مردم و انقلاب تیغ ترور کشیدند و با تاثر می‌گفت؛
از چه حق نمکی یاد کنیم که نپاشد به جگرهای کباب!

او شیفته امام (ره) و مقام معظم رهبری بود. او مومنانه معتقد بود و ابراز هم کرده بود؛

این رهبر کبیر، خمینی بت‌شکن
خط امان خود از امام زمان گرفت
سر پنجه ولی است کزین آستان برون
بیخ گلوی فتنه آخر زمان گرفت
و سپس از ارتباط عارفانه خود با امام، این‌گونه خبر می‌دهد؛
طفلانه رفت بر در میخانه شهریار
اما پیاله از کف پیر مغان گرفت
او خود را خط امامی می‌دانست و با افتخار می‌گفت؛
دل که خط امام دلبر اوست
تاج هر افتخار بر سر اوست
چه امامی که مومن و کافر
سر فرود داشته به محضر اوست
چرخ هر انقلاب اسلامی
از امام و امام محور اوست
او پس از فتح خرمشهر در وصف و تکریم امام گفته بود؛
تو آن سروی اگر سر بر کنی، سرها بیارایی
وگر سرور شوی آیین سرورها بیارایی
نه هر کو کاروان راند رموز رهبری داند
تو فن رهبری دانی که رهبرها بیارایی
تو بودی آفتاب مغرب آن کو در حدیث آمد
به کشورها گذر کردی و کشورها بیارایی

او واقعا شیفته مقام معظم رهبری بود. شنیدم تابستان سال ۶۵ که آقا به تبریز رفته بود، دست مجروح آقا را به سینه فشرده بود و سخت می‌گریست و با دلی پر احساس گفته بود؛ "ابوالفضل مایی"!

آن هنگام، آقا رئیس‌جمهور بودند و شهریار در وصف او گفته بود؛
شهید زنده ما خود رئیس‌جمهوری است
که چون وصی رسولش بود جمال غدیر
نگاه داشت به یک دست پرچم اسلام
که خونبهای ابوالفضل می‌زند شمشیر
به قد اوست قبای ریاست‌جمهور
که خلعتی است الهی و نیستش تغییر
و باز در جای دیگر در تکریم شخصیت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای گفته بود؛
رشکم آید که تو حیدر بابا
بوسی آن دست که خود دست خداست
در امامت به نماز جمعه
صد هزارش بخدا دست دعاست
من بیان هنرم، یک دل و بس
او عیان هنراز سر تاپاست

شهریار متولد سال ۱۲۸۵ هجری شمسی بود. او از خداوند ۸۲ سال عمر پر برکت گرفت. ۱۹ سال از عمرش در دوران قاجاریه آن هم در اوج‌ های و هوی مشروطه گذشت. ۵۳ سال از عمر پربرکت او در زمان پهلوی اول و دوم و همنشینی با مشاهیر ادب معاصر ایران گذشت و تنها ۱۰ سال از آخر عمر او مصادف با انقلاب اسلامی و حوادث تاریخ‌ساز ایام حیات امام خمینی (ره) بود.اشعار این دهه نشان می‌دهد او یک حزب‌اللهی داغ و بسیجی فعال بود، با آنکه توان حضور در جبهه‌ها نداشت اما گویی در همه عملیات‌ها و صحنه‌های نبرد حضور داشته است.به مناسبت هفته دفاع مقدس خوب است که مدح و ستایش او از بسیجیان و تکریم سرداران بزرگ اسلام را از زبان صدق و صفای او بشنویم، زبانی که از دلی پاک و مصفا خبر می‌دهد؛

یا علی باز از خدا دستی به همراه بسیج
جاودان کن در جهانی این جلوه و جاه بسیج
کور دل بودند اهل کوفه و بیعت‌شکن
قوم سلمان است این قوم دل آگاه بسیج
لشکر اسلام شد چون سیل و توفان در خروج
کفر اگر خود کوه باشد می‌شود کاه بسیج
کربلا تشنه ست و بر سقای خود چشم انتظار
طلعت ماه بنی‌هاشم بود ماه بسیج
با شعار یا محمد، شیعه و سنی یکی است
نیست جز قرآن و حق، ذکری در افواه بسیج
سر به درگاه خدا می‌ساید این جهد و جهاد
شهریارا تا بسایی سر به درگاه بسیج

من نمی‌دانم شهریار قبل از انقلاب در دوران قاجار و پهلوی که بود و چه بود، اما شهریاری که من در زمستان سخت و سرد سال ۶۱ در تبریز دیدم یک جوان دلیر و با نشاط انقلابی، رشید و جان بر کف برای انقلاب و امام بود.شهریاری که من دیدم همان بود که امام در سال ۴۲ وقتی از او پرسیدند سربازان تو کجا هستند که می‌خواهی با قدرتمند‌ترین ارتش منطقه بجنگی؟ گفته بود "سربازان من در گهواره‌ها هستند". لذا من سال تولد شهریار را ۱۲۸۵ هجری شمسی نمی‌دانم، او متولد ۱۵ خرداد ۴۲ است و آن سال‌ها در گهواره دلیری، ادب و هنر بود و با ظهور انقلاب اسلامی در کنار امام، با یاران انقلاب و جوانان انقلاب در همه صحنه‌های نبرد حق علیه باطل در داخل و نیز مرزهای جنوب و غرب کشور جنگیده بود. خداوند او را برای ثبت حماسه قهرمانان دفاع مقدس برای آن روزگاران حفظ کرده بود.و سرانجام او در ۲۷ شهریور سال ۶۷ به شهادت می‌رسد.

او بهترین و شاعرانه‌‌ترین شاهد و ناظر انقلاب جهانی ماست و شهرت جهانی او، از او بزرگ‌ترین شاهد انقلاب را ساخته است.اشعار شهریار سند پاکی و زلالی انقلاب است. یکی از افتخارات بسیج این است که نام شهریار را در کنار میلیون‌ها ایرانی در فهرست جان بر کفان انقلاب ثبت کرده است. افتخار بسیجیان هم این است که خورشید ادب پارسی و ترکی را در میان صفوف به هم فشرده خود دارد و شانه به شانه او
حماسه آفریده است. یاد او را در هفته دفاع مقدس گرامی می‌داریم.
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *


زهیر
جانم فدای رهبر
دستت اما حکایتی دارد... رحم الله علی عم العباس (ع).این ارثیه ایست که از عمویتان عباس(ع) به شما رسیده.ابوالفضل علمدار / خامنه ای نگهدار