کمبود نیروی انسانی محقق و پژوهشگر و ساختار معیوب آموزش و پرورش علت اصلی ضعف در پرورش فکری و اندیشه ورزی دانش آموزان است.
به گزارش جهان به نقل از رصد، پیروزی انقلاب اسلامی را میتوان یکی از مهمترین رخدادهای حیات ملت ایران دانست. با ظهور انقلاب، فرهنگ چند هزار ساله مردم دگرگون شد و تحولات زیادی در طرز تفکر، عواطف و آرزوهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و اخلاقی مردم ایجاد شد. نیازهای جدیدی برای مردم و کشور به وجود آمد.
اما نظام تربیتی که باید در این دوران پیشگام در تحولات میشد، به دلیل برنامهریزیهای تاریخ مصرف گذشته، سیطره اصل قطعیت بر فعالیتهای آموزشی و انفعال و ایستایی مدیران پرورشی، نه تنها از تحولات اجتماعی عقب ماند، بلکه گاهی احساس میشد که از تحولپذیری انسان و “پرورش تفکر” غافل است.
البته منظور این نیست که دستگاه تعلیم و تربیت در این سالها برای جامعه کاری انجام نداده است، بلکه گلایه این است که همه تمرکز آن معطوف بر روی یک وظیفه کماهمیتترِ مغز انسان، یعنی یادگیری حافظهمحور بوده است؛ که در دنیای امروز کارآیی چندانی ندارد؛ و با این عمکرد، در عرصه جهانی قادر به رقابت نیست.
از این رو دستگاه عظیم تعلیم و تربیت باید متحول میشد. خوشبختانه با تأکیدات مقام معظم رهبری، سند بنیادین تحول آموزش و پرورش دو سال قبل تصویب و به آموزش و پرورش ابلاغ شد. ولی این نگرانی وجود داشت که شاید این سند هم دستخوش سلایق سیاسی و کمکم فراموشی شود.
تا اینکه بار دیگر مقام معظم رهبری در دیدار با معلمان نمونه سال ۹۳ کشور، بر پیگیری جدی سند تأکید نموده و به ظرایف بسیار مهمی از جمله “آموزش تفکر به دانشآموزان” اشاره کردند و خطاب به معلمان فرمودند: «تعلیم علم و دانش وظیفه مهمی است، اما مهمتر از آن، یاد دادن تفکر به کودکان و نوجوانان است» و افزودند: «اگر دانشآموزان روحیه و روش فکر کردن صحیح را از معلمان خود یاد بگیرند، آینده کشور بر پایه تفکر و منطق استوار میشود.»
در بسیاری از مواقع دیده شده که دانشآموزان را ملزم به خواندن یک کتاب میکنند؛ آن هم دهها بار! در واقع آن ها را با کتاب، شکنجه میدهند!
اینک وظیفه متولیان آموزش و پرورش است که با آسیبشناسی وضعیت موجود، شرایط را بهگونهای فراهم کنند که تفکر در فرآیند تربیتیِ مدارس ارتقا یابد. قبل از اینکه به فرایند پرورش تفکر در مدارس بپردازم، لازم است به دو نکته مهم اشاره شود. اول آنکه تفکر و مهارتهای استدلالی مرتبط با آن، احتمال رشد و گسترشِ خودبهخودی ندارند، بلکه باید آموزش داده شوند و انسانِ مولد در پرتو آموزش، به رشد تفکر، خلاقیت، ابتکار، نوآوری و خودشکوفایی میرسد.
دوم اینکه، تفکر در مسائل اجتماعی، به مراتب دشوارتر است از تفکری که مرتبط با موضوعات فنی باشد. پس لازم است که در مدارس به مهارتهای فکری مرتبط با مسائل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، اخلاقی و دینی و… توجه بیشتری شود. چرا که اگر دانشآموزان در مدرسه مهارتهای فکری مرتبط با مسائل اجتماعی را خوب فرا بگیرند، نه تنها مشکلات و معضلات شخصی خود را به سادگی حل میکنند، بلکه قادر خواهند بود که برای حل مشکلات و معضلات جامعه نیز به خوبی ایفای نقش نمایند. اما چه باید کرد تا تفکر در مدارس ارتقا یابد؟
۱- بازسازی نیروی انسانی
اگرچه آموزش و پرورش از حیث نیروی انسانی یکی از سالمترین نهادهای جامعه است، اما نقطه چالشبرانگیز آن، همین نیروی انسانی میباشد. معلمان که مؤثرترین افراد در پرورش مهارتهای فکری کودکان و نوجوانان میباشند، باید اهل مطالعه بوده و مشتاقانه با مباحث تفکربرانگیز و اندیشهساز درگیر شوند و با رفتار خود بچهها را ترغیب به اندیشیدن کنند. اما باید اعتراف کنیم که درصد قابل توجهی از معلمان، نه اشتیاقی به مطالعه دارند و نه خود را با مباحث تفکربرانگیز درگیر میکنند.
برای اصلاح روش ارزشیابی، باید سبک مدرسهداری دگرگون شود. یعنی نباید به دانشآموزان به مثابه ظروف خالی نگاه شود و تمام تلاش مدرسه معطوف به پُر کردن آن ها باشد
خیل عظیمی از آن ها بسیار کم کتاب میخوانند، در کلاسهای ضمن خدمت و بازآموزی با زور شرکت میکنند! از طرف دیگر چون با مهارتهای مطالعه و یادگیری بیگانهاند، در بسیاری از مواقع دیده شده که دانشآموزان را ملزم به خواندن یک کتاب میکنند؛ آن هم دهها بار! در واقع آن ها را با کتاب، شکنجه میدهند! شاید مهمترین علت علمگریزی و بیزاریِ دانشآموزان از مدرسه، رفتارهای این گروه از معلمان باشد. از این روست که خوشحالکنندهترین خبر برای دانشآموزان، تعطیلی مدرسه است. باور ندارید، به رفتارهای فرزندان خود به هنگام تعلطیل شدنِ مدرسه نگاه کنید.
۲- گسترش پژوهشهای علمی
به رغم اینکه پژوهشسراهای دانشآموزی در چند سال اخیر گسترش قابل توجهی یافته، اما مفهوم پژوهشهای علمی در آموزش و پرورش ارتقایی پیدا نکرد. در حالی که انتظار این است که هر ساله صدها کتاب و مجله علمی و پژوهشی در درون آموزش و پرورش تولید شود. اما چرا این اتفاق نیفتاده است؟ شاید بتوان گفت کمبود نیروی انسانی محقق و پژوهشگر و ساختار معیوب آموزش و پرورش ـ که فکر میکند کار مدارس فقط انتقال یک سری مفاهیم به دانشآموزان میباشد ـ علت اصلی آن باشد.
بدین جهت دستگاه بزرگ آموزش و پرورش، به تحقیقات و پژوهشهای میدانی، آزمایشگاهی و کتابخانهای فعالانه ورود پیدا نمیکند تا دانشآموزان ترغیب به فعالیتهای فکری شوند.
متأسفانه باور قطعی جوانانی که در دوران تحصیل به تفکر ترغیب نشدهاند، این است که، بزرگترها در اشتباهند و باید در مقابل باورهای قطعی آن ها ایستاد. از این رو است که گاهی مشاهده میشود جوانان در برابر ارزشهای اجتماعی، اخلاقی و دینی، رفتارهای عنادگونه و تعارضی دارند.
پس باید در مدارس، برنامههای آموزشی حول محور پژوهش و تحقیقات تنظیم گردند و برای این منظور، باید عناوین دروس کاهش یابد، کتب درسی با هماهنگی همه گروههای آموزشی تألیف شوند و به دانشآموزان فرصت تحقیق و پژوهش واقعی داده شود و بخشی از ملاکهای ارتقای تحصیلی منوط به تحقیق و پژوهش شود.
۳- تغییر روش ارزشیابی
امروزه، تفکر و حل مسئله در نظام آموزشی ما سهم قابل توجهی ندارد. زیرا انباشت معلومات و محفوظات ذهنی، هدف شده و نمره، نه تنها وجه رایج تعلیم و تربیت گردیده، بلکه ارزش اخلاقی نیز به آن دادهاند. دانشآموزان مجبورند تا آنجا که توان دارند، مطالب را حفظ کرده و در آزمونهای عینی که متمرکز بر محفوظاتاند، پسشان دهند. این نوع ارزشیابی تحصیلی، مانع رشد مطالعات عمیق، تحقیقی و اندیشمندانه است.
زیرا در این روش بچهها به خوبی یاد میگیرند که فقط مطالبی را که احتمالاً در امتحان می آید، بخوانند. امتحان هم شامل همه کتاب نمیشود، لذا بخشهای زیادی از کتابهای درسی اصلاً خوانده نمیشوند تا درباره آن ها تحقیق و پژوهش انجام شود و از همه بدتر اینکه بسیاری از دانشآموزان از موضوعات و مباحث فکری و اندیشهساز دوری میکنند.
برای اصلاح روش ارزشیابی، باید سبک مدرسهداری دگرگون شود. یعنی نباید به دانشآموزان به مثابه ظروف خالی نگاه شود و تمام تلاش مدرسه معطوف به پُر کردن آن ها باشد. چون در این صورت، رایانههایی تربیت خواهند شد که جواب سؤالات را به خوبی میدهند! و ریشههای تفکر و اندیشه در درون اساسیترین نهاد تعلیم و تربیت یعنی آموزش و پرورش، میخشکد. بنابراین باید دانشآموزان در مدارس بیاموزند که درباره موضوعات مختلف فکر کرده و بدون ترس و نگرانی، نظرات خود را بیان کنند.
مدیران و معلمان باید بپذیرند که نظر و عقاید همه مهم است. برای این منظور باید در مدرسه فضا و جوی ایجاد شود که دانشآموزان نه تنها از پرسش و سؤال کردن واهمه نداشته باشند، بلکه در عین پرسشگری و حتی انتقاد، تشویق شوند که درباره موضوعات و مباحث مطروحه در مدرسه بیندیشند و با مشارکت دوستان و همکلاسیها، بهترین پاسخها و یا راهحلها را پیدا کنند و بخشی از نمرات نیز به صورت گروهی داده شود.
با ایجاد این شرایط در مدرسه، دانشآموزان تلاش خواهند کرد آنچه را که یاد دارند، به سایر اعضای گروه آموزش دهند تا گروهشان بهترین نمره را کسب کند و همه اعضای گروه در افتخار به دست آمده، سهیم باشند.
۴- ایجاد اطمینان
نکته مهم در ورود دانشآموزان به مباحث علمی و اجتماعی این است که معلم کلاس و یا مدیر مدرسه به شخصیت و نظر آنان احترام بگذارند و درباره نظرات و عقاید آن ها قضاوت نکنند و بپذیرند که نظرشان درباره همه چیز، قانون نیست. این رفتار میتواند بهترین راه پرورش تفکر و اندیشه در دانشآموزان باشد. زیرا آن ها از رفتار معلمان خود میآموزند که باید برای دیگران ارزش و احترام قائل باشند و به حرفها و عقاید آنان با دقت گوش دهند.
ایجاد چنین شرایطی باعث میشود که بچهها از فکر کردن و گوش دادن به نظرات دیگران لذت ببرند و با اطمینان به مباحث ورود کنند و با استفاده از نیروی فکری خود ابراز عقیده کرده و از عقاید و باورهای خود دفاع منطقی و استدلالی داشته باشند.