جمعه ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ - 29 Mar 2024
 
۰

روایت وزیر ورزش از عملیات خیبر

چهارشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۲ ساعت ۰۳:۱۳
کد مطلب: 347962
۳۰ سال از انجام «عملیات خیبر» در جنوب غربی ایران می‌گذرد. «عملیات خیبر» را که در اسفند ۱۳۶۲ توسط یگانهای عملیاتی سپاه پاسداران انجام شد باید در زمره ی عملیاتهای مهم با دستاوردها و تجارب نوین در ابعاد گوناگون فرماندهی و مدیریت نظامی، عملیات آفندی، غافل گیری، طراحی مانور، تاکتیکهای نوین، انعطاف پذیری در رزم و ... برشمرد.
به گزارش جهان به نقل از ایسنا، دکتر محمود گودرزی وزیر ورزش و جوانان و یکی از رزمندگان حاضر در عملیات خیبر می گوید: من پس از پیروزی انقلاب نزدیک به سه سال عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بودم که با شروع جنگ تحمیلی همچون بقیه سربازان امام خمینی (ره) به جبهه حق علیه باطل شتافتم.

به خاطر دارم عملیات خیبر در سوم اسفندماه سال ۱۳۶۲ با رمز یا رسول اله (ص) در جزایر مجنون انجام شد. بنده هم بعنوان یکی از بسیجیان داوطلب در تیپ حبیب ابن مظاهر (که هسته اولیه لشگر سیدالشهداء بود) به فرماندهی شهید حمید گلکار توفیق داشتم در کنار رزمندگان حضور داشته باشم.

در حقیقت عملیات خیبر به عنوان نخستین عملیات بزرگ آبی- خاکی ایران در دوران دفاع مقدس سوم اسفند سال ۱۳۶۲ در منطقه هورالهویزه و جزایر مجنون با هدف انهدام نیروهای سپاه سوم ارتش متجاوز صدام آغاز شد. این عملیات در سه مرحله توسط رزمندگان سپاه پاسداران و ارتش جمهوری اسلامی ایران صورت گرفت. عملیات خیبر که به آزادسازی منطقه ای به وسعت هزار کیلومتر مربع در هور، ۱۴۰ کیلومتر مربع در جزایر مجنون و ۴۰ کیلومتر مربع در منطقه طلاییه انجمید، موجب افزایش عزم بین المللی برای کنترل ایران و جلوگیری از شکست ارتش متجاوز صدام شد.

با توجه به این که عراق تجارب زیادی در نبرد خشکی بدست آورده بود، ایران بر آن شد تا تاکتیک های جدیدی را در مقابله با دشمن به کار گیرد. بر همین اساس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در اثنای عملیات والفجر مقدماتی با تشکیل یک قرارگاه، منطقه هور را انتخاب کرده و در پی آن و بمنظور بر هم زدن معدله نظامی جنگ به نفع جمهوری اسلامی، عملیات خیبر را با توجه به موقعیت جغرافیایی، از سمت شرق دجله و داخل هورالهویزه و از سمت شمال العزیز و از جنوب قرنه- طلاییه که از دو نوع طبیعت متفاوت خشکی و هور تشکیل شده است، طراحی و اجرا کرد.

دشمن با حضور سریع در منطقه که با اعلام آماده باش در مرکز استان عماره و انتقال یگان هایش همراه بود، با قوای زرهی و اجرای آتش، فشار زیادی بر این محور وارد می کرد؛ لذا، یگان های قرارگاه های نصر و حدید به ناچار به جزیره شمالی برگشتند. از این پس، جزیره، محور کنش و واکنش دو طرف درگیر بود. برای خارج شدن از این وضع نگران کننده، سپاه تصمیم گرفت بار دیگر تمام توان خود را برای باز کردن محور طلائیه به کار گیرد. اگر اشتباه نکنم در پنجمین روز عملیات، پس از آن که اخبار اوضاع جبهه به تهران گزارش شد، آیت اله هاشمی رفسنجانی، فرمانده جنگ، به منطقه آمد و به سرعت خود را به سنگر فرماندهی سپاه رساند. پس از نشست فرماندهان عملیات با آقای هاشمی، برای خارج شدن از بن بست، حمله مجدد از محور طلائیه تشخیص داده شد تا شاید با باز شدن راه زمینی، گره عملیات گشوده شود. در ۱۰ اسفند ۱۳۶۲ حمله مورد نظر آغاز شد. اما مشکل عبور از زمین های آب گرفته مانع بزرگی بود.

با وجود تلاش فراوان یگان های سپاه، به دلیل مقاومت نیروهای عراقی و آتش بسیار شدید آنها، باز هم حمله نیروهای خودی در محور طلائیه ناکام ماند. نیروهای دشمن که در آغاز حمله مجبور شدند برخی مواضع خود را ترک کنند و عقب بروند، با فرا رسیدن روز، پاتک های پیاپی خود را آغاز کردند و سرانجام، مانع پیشروی لشکر ۱۴ امام حسین (ع) و لشکر ۲۷ حضرت رسول (ص) شدند.

همزمان با اجرای عملیات، یگانهای مهندسی رزمی، اقدام به نصب پل فلزی شناور نموده، در میان حیرت دشمنان، پلی به طول دوازده کیلومتر، زیر بمباران شدید و حجم آتش انبوه دشمن، روی هور برپا کردند و در نتیجه عقبه ی رزمندگان، تأمین شود.

اینجا خاطره و جمله ای در یکی از روزهای عملیات خیبر به ذهنم خطور کرد که نقل می کنم. در یکی از اولین روزهای عملیات، در منطقه کوشک و طلائیه آتش سنگینی میان رزمندگان ما و دشمن پدید آمد. در بیسیم درخواست کمک و مهمات کردند.

بچه ها جلو کمک نیاز دارند ...

دشمن به پشت خاکریز رسیده ...

معبر را زدند ...

عراقی ها ما رو دیدند ...

تیراندازی شروع شد ...

بچه ها زخمی شدند ... و بیسیم قطع شد. متوجه شدیم که متأسفانه اوضاع خوب نیست.

در میان هور در منطقه ای جاده بسیار تنگ و باریک می شد. به همراه شهید نادعلی رستمی و اسماعیل رفیعی همراه با خودروی وانت لندکروز که عقبش پز از خرج آر پی جی و تعدادی دبه آب بود و برای کمک به خط گذاشته بودیم راه افتادیم. شدت حملات هوایی و بمباران دشمن به حدی بود که دو طرف جاده (هور) به صورت آبشار و فواره به آسمان پرتاب می شد. هر لحظه احتمال می رفت یکی از این خمپاره ها به ماشین اصابت کرده و با توجه به حمل قبضه و خرج آر پی جی، ماشین منفجر شده و انفجار شدیدی منطقه را تحت تأثیر قرار می داد. در آن لحظات به عینه و در فاصله ای چند متری گلوله سرخ پرتاب شده از لوله تانک دشمن را دیدیم.

تمام تلاشمان این بود که این مهمات را به خط برسانیم. مردد بودیم که جلو برویم یا به عقب برگردیم. مجروحان و شهیدان زیادی داده بودیم بلافاصله طبق دستور به عقب برگشتیم تا بتوانیم گردان خود را بازسازی کنیم.

در آن هنگام شهید نادعلی رستمی که همواره بشاش و بذله­­­گو بود و در بدترین شرایط خونسرد و آرام بود مرتب جمله امام (ره) را تکرار می کرد که: "جنگ جنگ است و عزت و شرف ما در گرو همین مبارزه است". همچنین عنوان می کرد: ما سر را در طبق اخلاص گذاشته و دو دستی تقدیم امام کرده­­­‌ایم . هدف ادای تکلیف است و اطاعت از امام ( ره).

واقعاً شهدا جانشان را دادند و آنهایی که مانده­­اند باید برای حفظ آبروی نظام و آرمانها و امام و مقام معظم رهبری از جان و مال و حتی آبرو بگذرند و همه را در طبق اخلاص بگذارند.

خوبست یادی کنم از شهدای بزرگ عملیات خیبر و فرماندهان و رزمندگان عزیزی چون، حاج ابراهیم همت، اکبر زجاجی، حمید باکری، حمید گلکار و .... که براستی از جان و آبروی خود گذشتند و پرچم پر افتخار پاسداری از دین و ایمان را بردوش کشیدند.

دو روز قبل از عملیات خیبر در منطقه طلائیه بر روی (دژ) نشسته بودیم (به اتفاق مرحوم سردار حسین پروین) که از دور و در میان رمل­­ها دو چهره آشنا را دیدم. شهید جعفرجنگروی از فرماندهان لشکر حضرت رسول (ص) و حاج اکبر نوجوان جانباز بزرگوار که اتفاقاً بعلت ترکشی که به سرش خورده بود سرش باند پیچی بود. مدت کوتاهی با هم گذراندیم بگفتیم و خندیدیم و سپس در میان رمل ها و با پای پیاده دور شدند و تا محو شدن کامل با نگاه تعقیبشان کردیم.

پس از ساعتی وانت تویوتا ایستاد و شهید همت و شهید زنده حاج محمد کوثری (اسماعیل کوثری) به جمع ما پیوستند و پس از خوش و بشی کوتاه برای سرکشی به منطقه مجنون از ما جدا شدند. بعدها خبر شهادت حاج همت رسید.

پس از اتمام عملیات تا نیمه­­­های شب بدنبال دوستان و همرزمان و رفقای شهید و مجروح در بیمارستان صحرائی می گشتیم. بعضی از بچه­­­‌ها که

سالم مانده بودند بدنبال فرمانده حمید گلکار می گشتند و البته هر چه بیشتر گشتند کمتر یافتند (یادش گرامی).

جوانی را یادم هست (فکر می کنم نامش چالاک بود)انسانی عجیب بود و رفتارش همه درس شجاعت . کم حرف می زد . برقراری ارتباط با او دشوار بود. بیشتر ترجیح می­­داد با موتورش پشت سر عراقیها و در دل نیروهای عراقی باشد و اطلاعات جمع کند. قهرمانی بود. در کمال گمنامی و بدور از نیاز به اشتهار و نمایش چنان می­­کرد که سایر رزمندگان را به تحسین و ا می داشت . نمیدانم شهید است یا زنده؟ از او درس گرفته ام. امید است که حق شان را ادا کنیم.

یکسال پس از عملیات خیبر هنگام دیدار رزمندگان با امام (ره) ایشان فرمودند:" اول این مطلب را به شما بگویم که وقتی شماها را می بینم خوشحال می شوم. شما چهره­­هایی هستید که آبرو به اسلام و کشور دارید. با اطمینان قلب حرکت کنید و مطمئن باشید که مرکز قدرت که خدای تعالی است نسبت به شما عنایت دارد. قدرتهای دیگر پوشالی هستند قدرت شما قدرت خداست که باقی است و خدا که وعده کرده است که اگر نصرت دهید او را ، او شما را پیروز می کند"

امروز وظیفه ما سنگین­­تر شده است. در جبهه فرهنگی آماده بودن، جنگیدن و مبارزه کردن بمراتب پیچیده­­‌تر و سخت­­‌تر است. امید که در تشخیص عمل صالح زمانمان، درک شرایط و موقعیت­­های حساس کنونی و اطاعت از رهبری و حمایت دولت دچار تزلزل نشویم.
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *