تیمسارهایی که از سربازها کتک می خوردند
يکشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۲ ساعت ۱۵:۰۱
کد مطلب: 331539
توی راهرو که می رفتم و می آمدم، چیزهای عجیب و غریبی می دیدم. آن جا دیگر نمی توانستند چشم بند بزنند، ولی آن که همراهم بود، هر جوری بود به م می فهماند سرم را بیندازم پایین و فقط جلوی پام را نگاه کنم. من هم زیر چشمی نگاه می کردم. بیشر وقت ها می دیدم دست عرب ها را دوتا سه تا از پشت بسته اند و کم کم می فرستندشان طبقه ی دوم. این جور که بوش می آمد، جای بازجویی ها آن جا بود.