یکی از تحلیلگران و خبرنگاران برجسته آمریکا در مقاله ای به روش تبلیغات آمریکایی ها علیه برنامه هسته ای ایران پرداخته است.
به گزارش جهان به نقل از ندای انقلاب، "جرمی هاموند" تحلیلگر سیاسی و بینان گذار و سردبیر نشریه فارین پالیسی ژورنال است که در مطلبی که در سایت شخصی اش منتشر کرده است به پروپاگاندای غربی ها علیه برنامه هسته ای ایران پرداخته است.
احداث نیروگاه هستهای بوشهر در دهه ۱۹۷۰
درباره گزارشهای رسانهای پیرامون مذاکرات اخیر هستهای بین ایران از یک سو و آمریکا و متحدان غربیاش از سوی دیگر به چند نکته باید توجه داشت:
۱. رسانهها اینگونه تبلیغ میکنند که واشینگتن تعیین میکند ایران چه حقوقی را دارد و چه حقوقی را ندارد. مثلاً، نیویورک تایمز این هفته مینویسد:
دیپلماتها روز شنبه اعلام کردند، با وجود آنکه جان کری وزیر خارجه آمریکا و وزرای دیگر کشورها تلاش میکردند تا درباره توقف برنامه هستهای ایران، به توافقی موقت با این کشور برسند، اما اصرار دولت جمهوری اسلامی بر به رسمیت شناختن «حق» این کشور در غنیسازی اورانیوم، یک مانع مهم بر سر راه بود. ایران بارها تأکید کرده که حق غنیسازی اورانیوم را دارد؛ قدمی ضروری برای تولید سوخت هستهای که هم در نیروگاه و هم با غنای بسیار بیشتر در ساخت سلاح کاربرد دارد. دولت اوباما در چارچوب رسیدن به توافقی موقت، آماده است تا به ایران اجازه دهد اورانیوم را تا درجه پایین ۳.۵ درصد غنیسازی کند؛ به شرط آنکه ایران بپذیرد تا سایر محدودیتها را درباره فعالیتهای هستهایش رعایت نماید. با این حال، دولت اوباما در شرایط کنونی، حاضر نیست بپذیرد که ایران حق غنیسازی دارد... یکی از مقامات ارشد دولت قبل از دور جدید مذاکرات در ژنو گفت: «آمریکا معتقد نیست که حق غنیسازی یک حق ذاتی برای همه کشورها است و بارها این را به ایران گفتهایم.»
نیویورک تایمز بدون آنکه چشم و گوش خود را باز کند، صرفاً موضع واشینگتن را تکرار و به خوانندگان القا میکند که مواضع ایران هیچ پایهای ندارد. طبیعتاً در این مقاله حتی یک کلمه درباره معاهده منع گسترش سلاحهای هستهای نیامده؛ معاهدهای که ایران هم عضوی از آن است. اما چرا بحث درباره موضع آمریکا و حق ایران در غنیسازی سخن میگوید بدون آنکه حرفی از معاهده انپیتی به میان بیاورد؟ تنها یک دلیل وجود دارد: نیویورک تایمز هم مثل همیشه و همانند سایر رسانههای جمعی غرب میکوشد تا صرفاً سیاست خارجی آمریکا را به کرسی بنشاند.
اما انپیتی درباره حق غنیسازی اینگونه میگوید:
هیچ بخشی از این معاهده نباید بر خلاف حق غیر قابل انکار همه اعضای معاهده در تحقیق، تولید و استفاده از انرژی هستهای برای اهداف صلحآمیز تعبیر شود.
بیشک این حق شامل غنیسازی تا درجه کمتر از سلاح میشود. اما آمریکا نمیخواهد بر اساس انپیتی با ایران همکاری کند، بلکه میخواهد ایران را وادار به صرفنظر از حقی کند که معاهده برای این کشور قائل است. به عقیده واشینگتن، غنیسازی اورانیوم حقی نیست که بقیه کشورها هم داشته باشند، بلکه حقی است که از آن آمریکا است و سایر کشورها این حق را ندارند، مگر آنکه از آمریکا اجازه بگیرند. به این ترتیب، دولت اوباما «آماده است تا اجازه دهد» ایران تا ۳.۵ درصد اورانیوم را غنی کند؛ یعنی ایران باید حق مسلم خود در چارچوب انپیتی و مبنی بر غنیسازی تا ۲۰ درصد برای اهداف صلحآمیز را کنار بگذارد.
نیویورک تایمز در سرمقاله خود نیز مینویسد:
یکی از موانع بزرگ، اصرار ایران بر حق غنیسازی اورانیوم است، که میتواند برای نیروگاهها و سلاحهای هستهای مورد استفاده قرار گیرد. اما آمریکا حاضر نیست این حق را بپذیرد.
این بار هم اشارهای نمیشود که انپیتی از حق مسلم ایران در غنیسازی اورانیوم دفاع میکند. در ادامه مقاله بالا هم آمده: بهترین راه برای جلوگیری از تولید سلاح هستهای توسط ایران، مذاکره برای رسیدن به قراردادی است که غنیسازی اورانیوم را محدود کند.
همین الآن هم انپیتی محدودیتهایی را در غنیسازی اورانیوم توسط ایران قرار داده است: ایران نباید از فناوری هستهای برای اهداف نظامی استفاده کند. ایران هرگز اورانیوم را تا درجه سلاح غنی نکرده و نمیکند. بنابراین آنچه نیویورک تایمز انجام میدهد، پذیرش استاندارد دولت آمریکا و تکرار موضع این کشور مبنی بر لزوم اجبار ایران به صرفنظر از حق مسلم خود در قالب معاهده انپیتی است.
در یکی دیگر از مقالات تبلیغاتی نیویورک تایمز نیز که همین هفته چاپ شد، اینگونه آمده است:
ایران باز هم کمی دیگر به نگرانکنندهترین نوع اورانیوم درون انبارهایش (نزدیک ۲۰ درصد، درجه مورد نیاز برای تولید سلاح) اضافه کرد. از گزارش سهماهه قبل تا کنون، ایران حدود ۱۰ کیلوگرم به اورانیوم با غنای ۲۰ درصد خود اضافه کرد که مجموع این نوع اورانیوم در اختیار ایران را به ۱۹۶ کیلوگرم رساند. این کشور دارد بیشتر این اورانیوم را به عنوان سوخت در رآکتورهایش استفاده میکند که خطر استفاده از آنها به عنوان سوخت بمب هستهای را کاهش میدهد. این گزارش همچنین نشان میدهد که ایران تنها تغییراتی جزئی در رآکتور اب سنگین اراک ایجاد کرده است؛ تأسیساتی که از آن جهت خطرناک است که میتواند در نهایت پلوتونیوم تولید کند که منبع دومی را برای تولید سوخت بمب در اختیار ایران میگذارد.
اولاً، ۲۰ درصد به «درجه مورد نیاز برای تولید سلاح» نزدیک نیست؛ بلکه درجه مورد نیاز برای تولید سلاح ۹۰ درصد است. منظور نیویورک تایمز این است که اگر ایران توانایی غنیسازی تا ۲۰ درصد را دارد، پس به توانایی غنیسازی تا ۹۰ درصد در صورت تمایل نیز نزدیک است. اما اینگونه نمیگویند، چون دیگر ارزش تبلیغاتی ندارد. دوماً، اورانیوم پس از تبدیل به بشقاب سوختی رآکتور، دیگر برای تولید بمب قابل استفاده نیست. سوماً، اگر ایران بخواهد از پلوتونیوم برای تولید سلاح هستهای استفاده کند، باید یک تأسیسات کاملاً جدید احداث کند که مسلماً بدون پی بردن جامعه بینالملل ممکن نیست. حتی اگر مقامات ایران روزی تصمیم بگیرند که بمب هستهای بسازند، اول باید ناظران آژانس را از کشور خود بیرون بیندازند، که پس از پذیرش قرارداد پادمان توسط ایران همچنان در این کشور مستقر هستند.
همین روش تبلیغاتی در صفحههای نظر نویسندگان هم ادامه دارد و «توماس ال. فریدمن» مینویسد:
مثل روز روشن است که تنها قراردادی که ارزش لغو برخی از تحریمها را داشته باشد، قراردادی است که منجر به توقف همه بخشهای مهم برنامه تولید سلاحهای هستهای ایران شود، و تنها قراردادی که ارزش لغو تمام تحریمها را دارد، قراردادی است که به طور قطع توانایی ایران را برای رسیدن ناگهانی به سلاح هستهای از بین ببرد.
مثل روز روشن است؟ نه نیست. اولاً، این جمله بر اساس این پیشزمینه غلط تنظیم شده که ایران «برنامه تولید سلاحهای هستهای» دارد. فریدمن هم قطعاً این را میداند. نمیتوان تصور کرد که وی نمیداند که مثلاً، منابع اطلاعاتی آمریکا همچنان میگویند ایران برنامه سلاح هستهای ندارد، و یا آژانس انرژی اتمی که مسئول و ناظر بر تبعیت کشورها از انپیتی است، همواره بر برنامه هستهای ایران نظارت دارد و تأیید میکند که هیچ بخشی از برنامه هستهای این کشور به سمت سلاح هستهای سوق داده نشده است.
اینکه وی به خوبی موارد بالا را میداند از آن جایی مشخص میشود که وی از تولید «ناگهانی» سلاح توسط ایران سخن میگوید؛ و در ادامه مقاله نیز میگوید که ایران باید «توانایی تولید ناگهانی سلاح هستهای» را از دست دهد. بنابراین خود او هم قبول دارد که ایران در حال حاضر برنامه سلاح هستهای ندارد؛ اما دارد به دانش و توانایی تولید سلاح هستهای، در صورت تمایل، نزدیک میشود. فریدمن هم مثل ویراستارهای نیویورک تایمز صرفاً موضع واشینگتن را تکرار میکند و معتقد است که ایران باید «حق غیر قابل انکار» خود را «در تحقیق، تولید و استفاده از انرژی هستهای برای اهداف صلحآمیز» رها سازد. اگر ایران تحت هر معاهدهای و با موافقت آمریکا به غنیسازی ادامه دهد، به این دلیل نیست که «حق غیر قابل انکار» برای انجام این کار دارد، بلکه به این دلیل است که آمریکا «آماده است تا اجازه دهد» این اتفاق بیفتد.
این رویکرد آمریکا در قبال مذاکرات است و به همین خاطر است که گفتگوها شکست میخورند. از نظر آمریکا قوانین بینالمللی هیچ اهمیتی ندارند؛ حقوق کشورها اهمیتی ندارند. قوانین را دولت آمریکا تعیین میکند و بقیه کشورها هم تنها میتوانند از حقوقی برخوردار باشند که مقامات واشینگتن به آنها میبخشند.
۲. باید توجه کنیم که کلمه «دیپلماسی» تا چه اندازه بیمعنی شده است. معنای آن از حمایت از تلاشهای دولت اوباما برای اجبار ایران به صرفنظر از حقوقش آغاز میشود و تا انتقاد از اوباما به خاطر عدم انجام اقدامات بیشتر برای جریمه و وادار کردن ایران به تسلیم ادامه پیدا میکند. چارچوب بحث در اینباره تا این اندازه محدود است.
نیویورک تایمز در اینباره مینویسد:
جان کری وزیر خارجه آمریکا و جوزف بایدن نخستوزیر از اعضای مجلس سنا خواستند تا به دولت اوباما فضای بیشتری بدهند تا با ایران بر سر توقف برنامه هستهایش به توافق برسد؛ زیرا دور جدیدی از تحریمها به معنای جنگ است و نه دیپلماسی.
این نوع نوشته تصویر اشتباهی را ترسیم میکند که در آن اعضای کنگره تندرو و اعضای دولت میانهرو معرفی میشوند. تحریمهای بیشتر به معنای دور شدن از «دیپلماسی» است؛ به این معنی که رویکرد کنونی دولت در واقع مبتنی بر «دیپلماسی» است.
مقاله دیگری در نیویورک تایمز بر همین نکته نادرست تأکید میکند:
رئیسجمهور قدم بزرگی در راه دیپلماسی برداشت و کوشید تا تلاشهای کنگره برای افزایش تحریمها علیه ایران را متوقف کند؛ و به عکس در مقابل شش ماه تعلیق فعالیتهای هستهای ایران، تحریمها را کاهش دهد.
اوباما قدم بزرگی در راه «دیپلماسی» برداشت؟ در یکی از پاراگرافهای پایانی همین متن میخوانید:
مقامات خزانهداری در گزارش روز چهارشنبه به اعضای مجلس سنا، اطمینان دادند که هر گونه لغو موقت تحریمها به منظور توقف برنامه هستهای ایران، با کاهش درآمد ایران از طریق تحریمهای دیگر همراه خواهد بود. به گفته یکی از مقامات خزانهداری، ایران پیشنهاد اولیه را رد کرده است، اما «هیچکس به عقب انداختن تحریمهای جدید تا مدتی نامعلوم اعتقادی ندارد.»
تنها کاری که دولت آمریکا پیشنهاد داده تا برای ایران انجام دهد این است که اندکی سیاست تنبیه دستهجمعی مردم این کشور را کاهش دهد؛ آن هم تنبیه دستهجمعی به خاطر جرم دولت ایران در مخالفت با آمریکا و صرفنظر از حق قانونی غنیسازی اورانیوم برای اهداف صلحآمیز. طبیعی است که این پیشنهاد هیچ ارتباطی به نگرانی واشینگتن درباره رفاه مردم ایران ندارد:
مقامات دولتی همچنین میگویند اعمال تحریمهای جدید توسط کنگره ممکن است موجب شود تا متحدان آمریکا به این نتیجه برسند که مسئول شکست مذاکرات واشینگتن است نه تهران. به عقیده مقامات وزارت خارجه، این سیاست ممکن است نتیجه معکوس بدهد و حمایت بینالمللی از تصویب تحریمهای جدید را کاهش بدهد.
بنابراین دولت آمریکا هم در هدف تشدید تحریمها علیه ایران، به دلیل مخالفتش با واشینگتن، با کنگره همعقیده است؛ اما میخواهد تظاهر کند که با ایران همکاری میکند تا بتواند ادعا کند که روش «دیپلماسی» را هم امتحان کرده و جواب نگرفته است؛ و بنابراین استفاده از زور ضروری است. نباید با نشان دادن بیمیلی به «دیپلماسی»، حمایت بینالمللی برای افزایش تحریمها علیه ایران را به خطر انداخت. هرچند «دیپلماسی» صرفاً اصطلاحی زیبا برای سیاست آمریکا مبنی بر استفاده از زور برای وادار کردن تهران به فرمانبرداری است.