جمعه ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ - 29 Mar 2024
 
۰

نقشه‌های چمران برای آزادی امام موسی صدر

شنبه ۹ شهريور ۱۳۹۲ ساعت ۱۶:۲۶
کد مطلب: 310075
می‌گفت با هواپیما می‌رویم لیبی و وسط آن‌ها می‌رویم، خیلی نقشه می‌کشید. در کردستان هم که بودیم همین طور بود و همیشه وسط درگیری‌ها بود. به ایران هم که آمد هر روز نقشه می‌کشید که چه‌طور آقای صدر را پیدا کند.
به گزارش جهان به نقل از روابط عمومی مؤسسۀ فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر، بخشی از مصاحبه خانم «غاده چمران»، همسر شهید چمران با گروه تاریخ شفاهی مؤسسۀ فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر که در آن به خاطرات خود از روزهای ربودن امام موسی صدر در لیبی و تلاش‌های شهید چمران برای آزادی امام صدر می‌پردازد به این شرح است:

* شهید مصطفی چمران چه‌طور از امام موسی صدر یاد می‌کرد؟

خانم چمران: آقای صدر مثل دریایی بزرگ بود و من یادم نیست که مصطفی از آقای صدر صحبت بکند و اشک به چشمش نیاید. یادم هست ماه رمضانی بود و ما درمؤسسۀ فنی حرفه‌ای جبل عامل دوره‌ای فرهنگی داشتیم.‌‌ همان ایام بود که مصطفی را از بیروت خواستند و او رفت. من از خودم می‌پرسیدم چه شده که این طور یک‌باره او را خواسته‌اند. بعد که آمد و از او پرسیدم چه طور شد که این طور تو را خواستند، نمی‌دانید چه طور گریه می‌کرد، گریه‌ای که من در عمرم ندیده بودم و می‌گفت که آقای صدر را گرفته‌اند.

* بعد‌ها باز هم یاد امام موسی می‌کرد؟

خانم چمران: تا آخرین وقت یاد امام موسی بود، چه در وقتی که در ایران بود و سخنرانی می‌کرد و چه وقت‌های دیگر که در لبنان بود. یادم هست که همیشه نقشه می‌کشید چه‌طور به لیبی برود و آقای صدر را از آن‌جا نجات بدهد. فکر نمی‌کنم که حتی یک روز هم در فکر امام صدر نبوده باشد و همیشه عصبانی و ناراحت می‌شد که چرا کاری برای پیدا کردن آقای صدر نمی‌کنند.

* دربارۀ طرحی که می‌گویید برای آزادی امام صدر داشته، چیز بیشتری یادتان نیست؟

خانم چمران: چرا، می‌گفت با هواپیما می‌رویم لیبی و وسط آن‌ها می‌رویم. خیلی نقشه می‌کشید. در کردستان هم که بودیم همین طور بود و همیشه وسط درگیری‌ها بود. به ایران هم که آمد هر روز نقشه می‌کشید که چه‌طور آقای صدر را پیدا کند و نجات بدهد و امکانات می‌خواست.

یادم هست در سفری که در الجزایر بودیم و روز پیروزی انقلاب الجزایر بود، (آن وقت آقای بازرگان نخست‌وزیر ایران بود، و مصطفی وزیر دفاع بود. من لبنان بودم و ایشان ایران بود. زنگ زد و گفت غاده من دارم به الجزایر می‌روم و تو هم بیا. که من از لبنان به الجزایر رفتم. آن‌جا مصطفی بود و بازرگان بود و یزدی هم بود که آن موقع وزیر خارجه بود. سفارت ایران در الجزایر از من استقبال کرد و من به آن‌جا رفتم) در الجزایر مراسمی رسمی و رژۀ ارتش این‌ها بود و یادم هست همه نشسته بودند و عبدالحلیم خدام هم که آن وقت وزیر خارجه سوریه بود، حضور داشت.

در این مراسم یک دفعه قذافی آمد. همین که قذافی آمد، مصطفی بلند شد و رفت سمت قذافی ولی‌‌‌‌ همان عبدالحلیم خدام و بقیه شخصیت‌هایی که بودند نگذاشتند برود و مصطفی را گرفتند. این را هیچ وقت یادم نمی‌رود.

* یعنی در‌‌ همان حین مراسم بلند شد برود یقه قذافی را بگیرد؟

خانم چمران: بله، که عبدالحلیم خدام و دیگران نگذاشتند و بعد سرباز‌ها آمدند و داشت تشنج ایجاد می‌شد. بعد هم که قذافی را از هتلی که ما در آن بودیم به جای دیگری بردند.

* با بومدین یا مقامات الجزایری هم در مورد امام موسی صدر صحبتی کرد؟

خانم چمران: بله، این پیشنهاد خود بومدین بود که امام به لیبی سفر کند. مصطفی رفت با بومدین هم صحبت کرد و عصبانی هم شده بود. به من گفت من فقط آمده‌ام الجزایر برای مسئلۀ آقای صدر. اصلاً در آن‌جا مصطفی کاری به کار دیگران نداشت، دیگران دنبال کار خودشان بودند و مصطفی دنبال ماجرای آقای صدر بود. به بومدین گفته بود که شما آقای صدر را فرستادید لیبی و مسائل دیگری... این اولین بار است که به این خاطرات فکر می‌کنم. من این ماجرای الجزایر را اصلاً یادم نبود تا به حال و به همین علت ممکن است خیلی چیز‌ها هنوز یادم نیامده باشد.
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *