شعری را که دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی راجع به شهید چمران سروده، تا حدودی چهره شهید را در آن به تصویر کشیده است. گرمارودی در این شعر آزاد کوشیده است تا تقریباً با لحن حماسی، شکوه دکتر چمران را به زبان شعر بیان کند
مردی از حریر خون گذشت + شعر
شعر گرمارودی برای چمران
10 تير 1392 ساعت 14:38
شعری را که دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی راجع به شهید چمران سروده، تا حدودی چهره شهید را در آن به تصویر کشیده است. گرمارودی در این شعر آزاد کوشیده است تا تقریباً با لحن حماسی، شکوه دکتر چمران را به زبان شعر بیان کند
به گزارش جهان به نقل از فارس، مصطفی چمران، شخصیتی است که راجع به او کتابهای زیادی نگاشته شده است. او یک عارف بیبدیل بود و با لطافت روحی که داشت در خلوت و تنهایی خود چنین زمزمه میکرد؛
«خوش دارم که در نیمههای شب در سکوت مرموز آسمان و زمین به مناجات برخیزم، با ستارگان نجوا کنم و قلب خود را به اسرار ناگفتنی آسمان بگشایم. آرام آرام به عمق کهکشانها صعود نمایم. محو عالم بینهایت شوم از مرزهای عالم در گذرم و در وادی ثنا غوطهور شوم و جز خدا چیز دیگری را احساس نکنم».
از شهید دکتر چمران مناجاتها و دست نوشتههای عارفانه و اجتماعی زیادی بر جای مانده است که میتوانید در کتابهایی مثل «رقصی چنین میانه میدانم آرزوست»، «کردستان» و ... مشاهده کنید.
شخصیت بیبدیل او باعث شده تا خیلی از شاعران به بزرگی و شجاعت این عارف خوش قلم اعتراف کنند. شاعران زیادی در مورد چمران بزرگ شعر گفتهاند، اما در همان سال شهادت ایشان (۱۳۶۰) سیدعلی موسوی گرمارودی شعری در قالب آزاد با عنوان «چمران» را تقدیم او کرده است.
شعری را که دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی، راجع به شهید چمران سروده است تا حدودی چهره شهید را در آن به تصویر کشیده است. گرمارودی در این شعر آزاد کوشیده است تا تقریباً با لحن حماسی، شکوه دکتر چمران را به زبان شعر بیان کند؛
«مردی به ازای شرف
به تُردی ساقه انجیر
صخرهای زیر آب
صلابت آرام مستتر
خشونت در بازوانش به استراحت مینشست
تا راستتر بایستد
دستهای نوازشش گربهها را پلنگی میآموخت
با چشمانی صبور و سمور
تندیس عمل و امل
و چون تندیس، آرام
بیادعا چون باران؛
به سادگی آب از ناودان هر دل، جاری
و شاهین، بر برج بیداری،
با پرواز و نگاه کبوتران
میان بسته و بازوان گشاده،
در هودج عشقی سرخ
از حریر خون گذشت
کد مطلب: 296262
آدرس مطلب: https://www.jahannews.com/analysis/296262/مردی-حریر-خون-گذشت-شعر