آنچه ما در ۲۴ خرداد دیدیم این بود که مردم حس میکنند باید در جامعه حدی از ثبات سیاسی وجود داشته باشد تا نظام در موقعیتی قرار بگیرد که بتواند برای حل مشکلات مردم تصمیمات بزرگ بگیرد
حوزهی اقتصادی، مستلزم داشتن پشتوانهای چشمگیر در حوزهی سیاسی است. به نظر من، این همان ارتباطی است که حضرت آقا بین حماسهی اقتصادی و حماسهی سیاسی برقرار کردند: حماسهی سیاسی مشروعیت و اقتدار کافی را برای خلق حماسهی اقتصادی فراهم میکند، در غیر این صورت، اگر دولت ضعیفی در ایران بر سر کار میآمد یا نظام در موقعیتی قرار میگرفت که نمیتوانست از انتخابات به عنوان پدیدهی تولیدکنندهی ثبات استفاده کند (مانند انتخابات سال ۸۸ که تبدیل به موتور تولید بیثباتی شد)، آن گاه دولتی که بر سر کار میآمد قادر به مدیریت فضای اقتصادی و گرفتن تصمیمات بزرگ اقتصادی نبود. بدون جراحیهای بزرگ اقتصادی، بیتردید قادر نخواهیم بود در کوتاهمدت مشکلات را تسکین دهیم. من این چهار عامل را دلیل آرای ۲۴ خرداد میدانم.
آقای احمدینژاد و تیمهای اقتصادی و سیاسی ایشان، که در دو سال گذشته عملاً جنگ با ساختار را به جای تعامل با ساختار و حل مشکلات مردم برگزیدند، اولین و مهمترین مسبب وضعیت فعلی هستند
این است که به لحاظ تحلیلی، این رأی مبتنی بر دریافت دقیقی از آنچه از راه خواهد رسید نیست؛ بلکه تنها مبتنی بر شانس دادن به کسی است که مردم فکر میکنند میتواند عمیقترین تغییر را در وضعیت مدیریتی دولت فعلی ایجاد کند. به چند دلیل مردم چنین برداشتی کردند.
اگر دکتر جلیلی غروب روز سهشنبه، چهارشنبه یا حتی پنجشنبه میپذیرفت و کنار میرفت و اگر مذاکرات کنارهگیری آقای جلیلی با موفقیت همراه بود (دانستن این نکته مهم است که چرا این اتفاق نیفتاد)، آن گاه کنار بردن آقای ولایتی کار سختی نبود
وحدت این است که دوستان ما در جبههی پایداری ظرف ۳ تا ۴ سال گذشته، به ویژه بعد از انتخابات مجلس نهم، مجموعهای از مبانی رفتار سیاسی و سبک و الگوی عمل سیاسی را توسعه دادند که با سبک و الگوی عمل سیاسی رهبری مغایرت دارد. این جبهه بخشی از نیروهای حزباللهی را طوری تربیت کرد که منجر به سلسله ویژگیهایی، از جمله ائتلافستیزی، شده است. ویژگی ائتلافستیزی چند مبنا دارد. از سر اتفاق نیست که این افراد با هر نوع ائتلافی مخالفت میکنند و تصور میکنند پیروزی آنها در این است که از جمع خارج شوند و تنزهطلبی کنند.
معنای نتیجهی فعلی این نیست که ما ضرورتاً به آقای روحانی باختیم، بلکه ما به آقای احمدینژاد و به مجموعهی دیگری از اصولگرایان باختیم
برقرار کردن با جامعه و قدرتمند کردن آن در مقابل دولت، یعنی ایجاد تشکلهایی که به آن جامعهی مدنی میگویند). این یعنی توانمندسازی جامعه در مقابل دولت، اما من به معنی براندازانه از آن استفاده نمیکنم. معنای مثبت آن این است که جامعه باید در وضعیتی قرار بگیرد که در مقابل دولت هویت داشته باشد و از آن مطالبه کند. از این حیث باید داخل جریان اصولگرا، دوران جدیدی شروع شود. ما احتیاج داریم که بار دیگر جامعهمان را بشناسیم و نسبت خودمان را با جامعه تعریف کنیم تا بتوانیم آن را در مقابل دولتی که سر کار آمده است و میگوید: «من نمایندهی اکثریت هستم» نمایندگی کنیم. این نکته گمان میکنم اهمیت فراوانی دارد.
جریان اصولگرا باید حقیقتاً به دولت فعلی برای پایبند ماندن به ارزشهای انقلاب و حل مشکلات کشور کمک کند؛ چرا که به نظر من، آیندهی انقلاب اسلامی به حل فوری بعضی از این مشکلات گره خورده است
و حتی در مواردی با هم دشمن هستند، با همدیگر رابطه داشته باشند. آمریکاییها زمانی به این جمعبندی رسیدند که باور کردند چین این قدر خودکفا شده است که مکانیسمهای براندازانه به نتیجه نخواهد رسید. بنابراین آن فایل بسته شد. خانم و آقای لِوِرت، بارها راجع به ایران در کتاب جدیدشان چنین نوشتند که باید طبق مدل چین با ایران برخورد کرد و آمریکا باید از فاز براندازی و تغییر رژیم بیرون بیاید.