پنجشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۳ - 28 Mar 2024
 
۴
۹

توبه نامه شهید 13 ساله/ افسوس که تو کجا و من کجا؟

دوشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۱ ساعت ۱۶:۵۹
کد مطلب: 275179
چند فرازی از توبه نامه شهید علیرضا محمودی پارسا رو اینجا ذکر می کنیم؛ فقط قبل از خوندن یادمون باشه که این توبه نامه کسی است که هنوز به سن تکلیف نرسیده ولی نگران ترک اولی هایی است که ...
توبه نامه شهید 13 ساله/ افسوس که تو کجا و من کجا؟
فکر می کنم بارها این عکس رو دیده باشین.

https://cdn.jahannews.com/images/docs/files/000275/nf00275179-1.jpg

این عکس نوجوان 13 ساله کرجی شهید علیرضا محمودی پارساست که چند روز قبل از شهادتش گرفته شده که معصومیتی خاص رو تداعی می کنه چند فرازی از توبه نامه ی ایشون رو اینجا ذکر می کنیم؛ فقط قبل از خوندن یادمون باشه که این توبه نامه کسی است که هنوز به سن تکلیف نرسیده ولی نگران ترک اولی هایی است که ازش سر زده …

بار خدایا از کارهایی که کرده ام به تو پناه می برم از جمله :

از این که حسد کردم…
از این که تظاهر به مطلبی کردم که اصلاً نمی دانستم…
از این که زیبایی قلمم را به رخ کسی کشیدم…
از این که در غذا خوردن به یاد فقیران نبودم…
از این که مرگ را فراموش کردم…
از این که در راهت سستی و تنبلی کردم…
از این که عفت زبانم را به لغات بیهوده آلودم…
از این که در سطح پایین ترین افراد جامعه زندگی نکردم…
از این که منتظر بودم تا دیگران به من سلام کنند…
از این که شب بهر نماز شب بیدار نشدم…
از این که دیگران را به کسی خنداندم، غافل از این که خود خنده دارتر از همه هستم…
از این که لحظه ای به ابدی بودن دنیا و تجملاتش فکر کردم…
از این که در مقابل متکبرها، متکبرترین و در مقابل اشخاص متواضع، متواضع تر نبودم …
 
از این که زبانم گفت بفرمایید ولی دلم گفت نفرمایید....
 
از این که نشان دادم کاره ای هستم، خدا کند که پست و مقام پستمان نکند…
از این که ایمانم به بنده ات بیشتر از ایمانم به تو بود…
از این که منتظر تعریف و تمجید دیگران بودم، غافل از این که تو بهتر از دیگران می نویسی و با حافظه تری…
از این که در سخن گفتن و راه رفتن ادای دیگران را درآوردم…
از این که پولی بخشیدم و دلم خواست از من تشکر کنند…
از این که از گفتن مطالب غیر لازم خودداری نکردم و پرحرفی کردم…
از این که کاری را که باید فی سبیل الله می کردم نفع شخصی مصلحت یا رضایت دیگران را نیز در نظر داشتم....
از این که نماز را بی معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار شک در نماز شدم…
از این که بی دلیل خندیدم و کمتر سعی کردم جدی باشم و یا هر کسی را مسخره کردم…
از این که ” خدا می بیند ” را در همه کارهایم دخالت ندادم…
از این که کسی صدایم زد اما من خودم را از روی ترس و یا جهل، یا حسد و یا … به نشنیدن زدم…

و این هم فرازهایی از دلنوشته ی شهید که در مراسم همرزمش رضا جهازی خواند:

ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بأن لهم الجنة

السلام علیک یا اباعبدالله،السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین 

با سلام بر هم وطنم، هم دینم، دوستم، هم سفرم، همسنگرم، هم رزمم، آموزگارم، خواننده قرآنم، گوینده حدیثم، رهرو راه حسین، عاشق دین حسین، عاشق رزم حسین، عاشق مرگ حسین، رضای خدایم و رضای دینم، رضا، رضا جهازی.

رضا جان! چگونه نامت را بر زبان آورم؟ رضا جان! چگونه یادت را بر دلم اندازم، آخر من لایق نیستم. من حتی لایق نبودم با تو دوست باشم. رضا جان! اگر می دانستم چنین لیاقتی داری حتی زبانم را به سخن گفتن با تو باز نمی کردم.

رضا جان! اگر می دانستم چنین لیاقتی داری بیشتر به سخنانت توجه می کردم و بیشتر از منبع سرشار الهی که در وجودت شراره گرفته بود، استفاده می کردم. ولی افسوس، صد افسوس، هزار افسوس که ندانستم و قدر نداشتم. من باید بیشتر در کارهایت دقت می کردم تا می فهمیدم که تو کیستی و سرانجامت چیست؟

خاطراتت در ذهن من هر لحظه می گردد و می چرخد و در هر چرخش جگرم را می سوزاند. رضا جان! می خواهم از کارهایت برای میهمانانت بگویم ولی نمی دانم کدامین را بگویم. از آشناییت در اولین بار بگویم که از روز اول شجاعتت را دیدم یا از علمت در مدرسه. رضا جان! می خواهم بگویم که برای رفتن به جبهه چه گریه ها که نزد خانواده و در سپاه و در پادگان های مختلف نکردی ولی یادم به گریه های دعای کمیل و توسلت افتاد. چه گریه ها که نکردی و چه اشک ها که نریختی. رضا جان! می خواهم بگویم که چقدر به بی حجاب ها تذکر می دادی ولی یادم به تذکرات تو در جلسه های قرآنی که تو در جبهه تشکیل می دادی می افتد و مرا گیج و مبهوت می کند.

و تو چه اِرجعی زیبایی داشتی. واقعاً زیبا و حسرت آور بود.

ای مردم بدانید رضا به قرآن خیلی اهمیت می داد. او از همین قرآن بود که به این زودی و به این زیبایی به سوی خدا پر کشید. او همیشه سر پست یک یا چند آیه یا یک سوره از قرآن را حفظ می کرد و مرتب می خواند و صبح برای ما می گفت.

رضا جان! در این خط می خواهم یکی از آن چند باری که خیلی گریه کردی را برای مهمانانت بگویم. ولی این بار مثل هر دفعه نبود. فکر کنم خودت که در این مجلسی حدس زده باشی. و فکر کنم مهمانانت هم حدس زده باشند. آری همان بار، همان شب.

همان شبی که شب دیگر را به دنبال نداشت و دیگر شب از تو خجالت می کشید که پرده سیاهش را به روی عالم بیندازد. من در آن لحظات خیلی درس گرفتم. چقدر خوب لحظه ای بود. چه عاشقانه و چه عارفانه ! از یک نوجوان 14 ساله چه توقع است؟ او عرفان را از که آموخته بود؟ آخر او در کدام مکتب این عشق را آموخته و به این زیبایی سروده؟ او در شب حمله آنقدر اشک ریخت و امام زمانش را صدا زد تا بالاخره شهادت نامه اش را به امضا رسانید.

رضا جان! من می روم که راهت را ادامه دهم. می روم تا کربلا را بگیرم. بدان ای حسین(ع)! رضا برای رسیدن به تو جلو دوید. رضا برای بوسیدن بارگاه تو بعد از فرمان حمله اولین آتش کننده اسلحه اش بود.

رضا جان! من می روم که راهت را ادامه دهم و تو نیز در این راه یاریم ده. رضا جان! دلم می خواهد یک بار دیگر چهره ات را ببینم ولی افسوس که تو کجا و من کجا؟ تو شهیدی شهید. ولی من دارای نفسی کثیف و آلوده. ان شاء الله که با عمل کردن به قرآن و گفتار امام و وصیت نامه شهدا به خصوص شهید رضا جهازی خود را در خط دین انداخته و از مکتب و اسلاممان محافظت و آن را صادر نماییم....

و این هم فرازهایی از وصیت نامه شهید:

اینک که انقلاب پرشکوه اسلامی به اوج خود رسیده است، خوب است که همگی دست در دست یکدیگر نهاده و در پیشبرد انقلاب کوشش کنیم.

آمریکای جهانخوار و هم پیمانانش برای شکست این انقلاب حداکثر تلاش خود را می کنند، اما ما می دانیم ید الله فوق ایدیهم، دست خدا بالاترین دستهاست و این دست خداست که توطئه های دشمنان جهانخوار را در هم می کوبد.

سعی کنید امام را یاری دهید و بیشتر به سوی جبهه ها روانه شوید و بدانید کمک به رزمندگان اسلام، کمک به لشکر امام زمان است.

ای ملت مسلمان سراسر جهان به پا خیزید و توطئه های ابرنکبتان خونخوار را در هم کوبید. به پا خیزید و آسوده ننشینید که دشمنان اسلام در کمین هستند. اگر آسوده بنشینیم آن ها به پا می خیزند و قیام می کنند. قیام کنید آخر مگر امام خمینی شما را رهنمود ندادند که چرا قیام نمی کنید چرا ساکتید؟ مسئولیت شما در مقابل اسلام و مستضعفان بالاتر از این حرف هاست.

پدر و مادر عزیزم می دانم که برای من سختی های زیادی دیده اید و بی خوابی ها کشیده اید. من شما را خیلی دوست داشته و دارم ولی بدانید که من خدا و اسلامم را از شما بیشتر دوست دارم. خواهش می کنم که در مصیبت من گریه نکنید و اجر خودتان را ضایع نکنید و فقط طول عمر امام عزیز را از خدا بخواهید و در عزای من جشن وصال خدا را برپا کنید. و جشن شادی برپا کنید.
مرجع : SNN
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *


انشاا... تلنگری باشد برای نمایندگان مجلس و مسئولان دولتی
Iran, Islamic Republic of
اول باید تلنگری برای خودمان باشد
انشا الله
عالی بود...اجرکم عندالله...
سید امیر علی حیدری
روحشان شاد
قابل توجه برخی از مسئولين محترم....
Iran, Islamic Republic of
یک نوجوان سیزده ساله می شود کلاس دوم راهنمایی!
یک نگاهی به اطراف خود کنیم غالب نوجوانان در این سن و سال یک خط مطلب نمی توانند بنویسند.
با این قلمی که این شهید عزیز داشتند، اگر به شهادت نمی رسیدند از بزرگترین نویسندگان تاریخ معاصر می شدند.
اما همه می دانیم و اذعان داریم که هیچ چیزی را نمی شود با شهادت قیاس کرد. این عزیز به فیض اعظم رسیدند و خوشا به سعادتشان.
ان‌شاءالله که شهادت روزی ما نیز بشود.
یاعلی
اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم
نثار همه ی شهدا و امام بزرگوارشان
ان‌شاءالله ما هم بتوانیم رهرو این راه باشیم و شهید در معرکه
یاعلی
Iran, Islamic Republic of
شهید عزیز، ان شاء الله با حضرت قاسم محشور شوید.
دوستت دارم، خیلی زیاد.
دست ما را بگیرید، هم در دنیا و هم در آخرت/
Iran, Islamic Republic of
علماي اخلاق و عرفان بايد شاگردي كنند پاي درس پرورش يافتگان مكتب روح خدا