جمعه ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ - 19 Apr 2024
 
۰

نجفی: شعار امسال ازجنس نهضت تنباکوست

دوشنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۱ ساعت ۱۰:۱۸
کد مطلب: 221641
موج تحریم تنباکو در سال 1270 شمسی بوده است؛ نسبت نهضت تحریم تنباکو به نهضت مشروطیت، مثل نسبت پانزده خرداد به 22 بهمن 57 است و جالب است که بین هر کدام پانزده سال فاصله وجود دارد؛ یعنی یک موج کوچکتری نشانگر یک موج بزرگتر شده است.

با بیان اینکه خیلی از هویت کشورهای ناحیه قفقاز در ایران است، گفت: ما نمی‌توانیم...

به گزارش «خبرگزاری دانشجو»، دکتر موسی نجفی مدیر گروه علوم سیاسی مؤسسه آموزشی امام خمینی (ره) در ادامه جلسه پنجم از سلسله همايش‌هاي آموزشي «جريان‌شناسي تاريخ معاصر» كه تحت عنوان «سیر عملکرد جریان مذهبی در تاریخ معاصر» به همت مؤسسه ولاء منتظر(عج) و با همكاري مؤسسه آموزشی - پژوهشی امام خمینی(ره) قم و مرکز مطالعات عالی انقلاب اسلامی در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران برگزار شد، به بیان و بررسی ده واقعه و موج تاريخي پنج قرن اخير ايران پرداخت.
 
پس از موج پنجم می‌بینیم که این موج نسبت به موج‌های قبلی اساسی‌تر است؛ نسبت به موج‌های بعدی، حتی انقلاب اسلامی یک نوع الهام‌بخشی دارد. به عقب‌تر که بیاییم خود مشروطه را هم یک تکان دیگری، تکان داده و آن نهضت تحریم تنباکو است.

امروز ما می‌بینیم در سال 91 مقام معظم رهبری همان شعار سال قبل را به یک نحوی سال جدید اعلام کردند؛ همین موج سرمایه ملی و خودباوری. این یک نوع قیام تحریم تنباکو است؛ یعنی الهامش از آنجا می‌تواند باشد. این یکی از ابزار نفوذ غرب است، البته فقط هم خرید کالای ایرانی یا ملی نیست.

نسبت نهضت تحریم تنباکو به نهضت مشروطیت، مثل پانزده خرداد به 22 بهمن 57 است

موج تحریم تنباکو در سال 1270 شمسی بوده است؛ نسبت نهضت تحریم تنباکو به نهضت مشروطیت، مثل نسبت پانزده خرداد به 22 بهمن 57 است و جالب است که بین هر کدام پانزده سال فاصله وجود دارد؛ یعنی یک موج کوچکتری نشانگر یک موج بزرگتر شده است.

قرارداد ترکمنچای داغی را به پیشانی ایرانی گذاشت


عقب‌تر می‌رویم، خود دوره قاجاریه از سال 1200 قمری شروع شده است؛ یعنی 234 سال پیش؛ منتها قبل از اینکه به اول قاجاریه برسیم، یک ایستگاه دیگری را هم داریم، که موج هفتم ماست. دو قرارداد منحط ترکمنچای و گلستان که می‌توانیم بگوییم تلخ‌ترین حوادث و وقایع ایران است، در این دوره بوده که 17 شهر ما را از شمال کشور جدا کردند.

در این دوره کاپیتولاسیون به ایران تحمیل شد، عزت نفس ما در تاریخ لگد کوب شد و نفوذ استعمار در کشور ما جلو رفت؛ یعنی ما وقتی وقایع دو سه قرن اخیر را نگاه می‌کنیم، بدتر از ترکمنچای چیزی نیست؛ چراکه این یک داغی را به پیشانی ایرانی گذاشت که باید حالا حالاها اثر این داغ را ببیند و بعد قراردادهای بعدی.

تاریخ کشورهای شمالی ایران همان تاریخ ایران است


معاهده پاریس، حکمیت گلد اسمیت؛ همه اینها تحت تاثیر ترکمنچای است و قسمت مهمی از تاریخ ایران در این مناطق قرار دارد؛ یعنی جمهوری آذربایجان، ارمنستان و خیلی از این کشورها تا داغستان، به تعبیری کل منطقه قفقاز وقتی می‌خواهد تاریخ دو قرن اخیرش را بخواند، باید تاریخ ایران را بخواند، ولی الآن می‌بینیم جمهوری آذربایجان لانه صهیونیست‌ها شده است.

این کشورهای شمالی ایران نمی‌توانند از تاثیر شاه اسماعیل صفوی و شاه عباس بر زندگی خودشان دور شوند؛ ایت تأثیر در شهر ایروان مشخص است؛ در باکو مشخص است. جزء مرزهای امروز ما نیست، اما شدیدا این فرهنگ را آنجا داریم. زبان فارسی آنجا رایج است. تشیع رایج بوده است. خوب اینها در اثر ترکمنچای جزء حکومت تزارها شد و بعد هم تحت سلطه کمونیستها قرار گرفت.

نسبت به کشورهای شمالی ادعای مرزی نمی توانیم داشته باشیم ولی نفوذ تاریخی عمیقی داریم


خیلی از هویت این کشورها در ایران است؛ ما نمی‌توانیم ادعای مرزی داشته باشیم، اما نفوذ تاریخی ایران فوق العاده عمیق است. نفوذ زبان ایران تا شبه قاره می‌رود؛ نفوذ مذهبی ایران تا قلب عراق و ترکیه جلو می‌رود و تاثیر هم پذیرفته است. این قرارداد بدترین قسمت در تاریخ ایران است که فاصله‌اش با ما تقریبا نزدیک 200 سال است.

قاجاریه ؛ حکومت بینابین صفویه و پهلوی


یک موج عقب‌تر که خود قاجاریه است. قاجاریه نه به شکوفایی دوره صفویه است نه به انحطاط عصر پهلوی است؛ یعنی یک چیز بینابین است. یک حکومت عرفی است و خیلی هم دینی نیست، اما وابستگیش به اندازه پهلوی نیست؛ یعنی سلاطین قاجار عليرغم بی‌لیاقتیشان و اینکه قسمتی از کشور را از دست دادند، ولی کل آن را از دست ندادند. پهلوی‌ها کل را فروختند. اما اینها نه قسمتی هم برای حکومت خودشان بود.

تاریخ را باید از نقاط مثبتش شروع کرد، گاهی نقاط منفی اش به ما تحمیل شده است


در دل قاجاری‌ها امیرکبیر هم است، عباس میرزا، مرحوم قائم مقام هم هست، مشروطه هم هست. سیاه کردن تاریخ یک اشتباه است، مثل فردی است که به او بگویند تمام اجداد تو یا دزد بودند یا آدم‌کش یا مال مردم خور؛ این بد است. اتفاقا تاریخ را باید از نقاط مثبتش شروع کرد. از نقاط روشنش، نقاط سیاهش معلوم نیست برای خودمان باشد، یک وقت به ما تحمیل شده است.

سقوط صفویه به دست افغان‌ها یعنی سقوط قسمت مهمی از تاریخ ایران


برگردیم یک موج عقب‌تر، 1135 ه.ق سقوط پایتخت صفویه به دست افغان‌ها. سقوط صفویه یعنی سقوط قسمت مهمی از تاریخ ایران. ایران دوره شکوفایی دارد، دوره‌ای که یک نظام مدنی شیعی، البته ناقص و قدرتمند از بین رفت.

بعضی از مورخین درباره شاه‌عباس صفوی نوشتند: ایران بعد از این سلطان دیگر به آن عظمت و نقطه اوج نرسید، البته صرف‌نظر از شخصیت امام و عظمتی که این مرد نشان داد و گذشته تاریخی را احیا کرد. شاید این حرف درست باشد.

عصر صفویه عصر شکل‌گیری هویت و شخصیت ملی ایرانی ها در سایه مذهب شیعه


عصر صفویه به نظر من برای مجموعه ما قابل دفاع است و عصری است که عصر طلایی ما ایرانی‌ها است. اولا تشیع در ایران استقرار پیدا کرد، هویت ملی ما و شخصیت ملی ما در سایه مذهب شیعه، شکل گرفت و دست خارجی از ایران کوتاه شد.

اتفاقا اکثر مشکلاتی که ما داریم از بعد از صفویه است. از همین حمله افغان شروع می‌شود. بعدا هم نادرشاه افشار نتوانست این را برگرداند. قاجاریه 140 سال طول کشید، عصر صفویه حدود 230 سال طول کشید و با دوره 60-70 ساله نادر و زندیه 500 سال می‌شود؛ یعنی 500 سال اخیر ما تحت تاثیر موجی است که از شاه اسماعیل صفوی و عصر صفویه شروع شد که خود این موج، به خانقاه اردبیل برمی‌گردد.
 
در بعضی دایره المعارف‌ها به صفویه طعنه می‌زنند


دو قرن قبل شیخ صفی‌الدین اردبیلی یک حرکت عظیمی را در دوره مغول انجام می‌دهد که ایران را احیا می‌کند. ما می‌بینیم امروز در دایرة المعارف‌هایی که بهائی‌ها با پول اشرف پهلوی و سازمان سیا و این روشنفکران سکولار می‌نویسند، در کنار حمله‌ای که به ائمه اطهار ما می‌شود و توهین می‌کنند، به صفویه هم طعنه می‌زنند و می‌گویند که آنها خیلی جنایتکار بودند، چرا؟

علت حمله به دوره صفویه این است که با خود آنها کار ندارند، بلکه می‌خواهند بگویند که تشیع در ایران رواج پیدا کرد و بوسیله آدمکش‌ها و آدم‌خوارها به‌وجود آمد. پیداست که دنبال یک منافع دیگری هستند در صورتی که اینطور نیست. صفویه به رواج تشیع در ایران کمک کردند که آن هم یک تاریخ عظیمی دارد.

محققان فرانسوی از پیشرفت تمدنی که در ایران هست، تعجب می‌کنند


ما تاریخ را امروز نسبت به خودمان می‌سنجیم. پس از 907 و نه 906 ه.ق تا 1432 که امروز هستیم، پانصد و ده بیست سال است. این یک موج بزرگ است که در دل آن ما ده موج درآوردیم. نقطه اوجش در زمان شاه عباس اول است که ایران به قدرتمندترین وضع خودش رسید.

14 محقق فرانسوی کتاب خاطراتشان را نوشتند که بسیار در اروپا اثر کرد. صفویه و شهرهای آباد صفویه را به رخ اروپایی‌ها می‌کشند و از پیشرفت تمدنی که در ایران هست تعجب می‌کنند. تعبیر او درباره پایتخت صفویه این است که می‌گوید: پایتخت صفویه از لندن کمی بزرگتر است. یک اروپایي که اینجا می‌آید، شهرهای آباد ایران را که می‌بیند، برایش خیلی جالب است.
 
ظهور صفویه در ایران 50 سال بعد از شروع رنسانس در غرب


اما دوره قاجار اینگونه نیست، سفرنامه‌ها را بخوانید؛ همه شهرها خراب شد. تصویر، تصویر سیاهی می‌شود. دقت کنید که عصر صفویه ایران تقریبا مصادف با دوره رنسانس اروپا است، رنسانس اروپا سال 1453 م است که همان 856 ه.ق می‌شود. به 856، 50 سال اضافه کنید سال 906 عصر شاه اسماعیل می‌شود؛ یعنی ظهور صفویه در ایران 50 سال بعد از شروع رنسانس در غرب است که در زمان فتح قسطنطنیه توسط سلطان محمد فاتح است.
 
شروع دوره قاجار، پیشرفت غرب و افت ایران


شروع دوره قاجاریه یعنی آقامحمد شاه قاجار و فتحعلی‌شاه، معادل با دوره ناپلئون بناپارت و انقلاب فرانسه است. از اینجا به بعد اروپایی‌ها در پیشرفت‌های مدنی و صنعتی جلو می‌افتند و ایران افت می‌کند، اما در دو قرن اول این رقابت، تقریبا شاید یک جاهایی ما جلوتر هم باشیم. یعنی اینطور نیست که ما از غرب تمنای تجدد کنیم یا مدرنیزاسیونی را بخواهیم که همه چیزمان را به باد دهد، اینطور نیست.

هویت ملی ما ایرانی‌ها در 5 قرن اخیر در سایه تشیع قابل فهم است


خود این ماجرای تجدد هم خیلی مفصل است و این ده موجی که اینجا می‌گوییم، 500 سال اخیر ایران را دربر می‌گیرد که تشیع در ایران رسوخ پیدا می‌کند و کم کم در همه جریان‌ها و زوایای زندگی ایرانی از بدو تولد تا مرگ وارد می‌شود. همه آیین‌های ما را شکل می‌دهد، حتی آیین‌های ملی مان را، لذا هویت ملی ما ایرانی‌ها در 5 قرن اخیر در سایه تشیع قابل فهم است؛ کما اینکه استقلال ایران هم در 5 قرن اخیر در سایه تشیع مطرح است.

اینکه یک جریانی ادعا کند من ملی‌گرا هستم؛ یعنی تاریخ نمی‌داند.

با ورود اسلام، ایران جزئی از امپراطوری اسلامی شد


500 سال تاریخ ایران و تشیع یکی شده است، البته نه اینکه تشیع ایرانی است، نه. اصلا این نیست. ولی شما نگاه کنید در برخی کشورهای دیگر هم که تشیع اکثریت دارد مانند عراق و لبنان، اما یک واحد ملی و یک کشوری را ایجاد نکرده است.

در عصر صفویه تشیع در ایران یک هویت ملی و یک کشور بزرگ ایجاد کرد. خواهیم گفت که کشور ایران در زمان هخامنشیان هم بود، زمان ساسانی ها هم بود، ولی با ورود اسلام این کشور جزئی از امپراطوری اسلامی شد؛ جزئی از خلافت اموی و عباسی شد. جزئی از مملکت مغولی شد.

خنده دار است که ملی گراهای سکولار برای نادیده گرفتن تشیع، به سراغ ایران قبل از اسلام می روند


این که اجزای مختلف فرهنگ ایرانی به هم بچسبد؛ عید نوروز دوباره احیا شود؛ ایران، ایرانی شود؛ زمان فارسی احیا شود و فردوسی در آن مطرح شود، اینها دوباره در عصر صفویه و در سایه مذهب تشیع خودش را پیدا کرد. ملی‌گراهای سکولار برای اینکه مذهب شیعه را نادیده بگیرند، مجبور می‌شوند، به قبل اسلام بروند که این هم یک چیز خنده‌داری است؛ یعنی هم این 500 سال تاریخ را فراموش کنند، هم این 900 سال را.

ملی‌گراها 1400 سال تاریخ اسلام را کنار می‌گذارند، یک 500 سال که شیعه بوده، یک 900 سال هم ما تاریخ اسلامی داریم که ضد شیعه نیست، اما تشیع حرف اول را هم نمی‌زند. دانشمندان بزرگ ما مثل مولوی، سعدی، حافظ اینها در این 900 سال هستند، یک سری شخصیت‌ها در 500 سال هستند. مجموعا این دوره اسلامی ما است.
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *