این برنامهریزیها باید در کانونهایی به نام کلوپهای سیاسی، احزاب یا تشکیلات مختلف انجام شود؛ یعنی، تمرین سیاست ورزی و طراحی برای ادارهی کشور در جایی صورت میگیرد که مثلاً اسم آن حزب یا سازمان سیاسی است. ما امروز متأسفانه فاقد چنین سازوکاری هستیم. بنده نمیخواهم وارد بحث تفصیلی در این زمینه شوم یا دربارهی مزیت تحزب به شکلی که در کشورهای دیگر وجود دارد بحث کنم، چون نسبت به آن روشهای تحزب هم انتقادهای جدی دارم.
به گزارش جهان به نقل از برهان؛ در فضای قبل از انتخابات شاهد نوعی شکاف در بین طیف های جریان اصولگرا بودیم که در نگاهی خوشبینانه میشد این شکاف را رقابت یا نوعی اختلاف سلیقه نامید. اما به هر ترتیب پرونده انتخابات مجلس نهم نیز بسته شد فردای روز انتخابات فرا رسید. اکنون و با هدف آسیب شناسی این رقابت، با آقای «محمدحسین صفار هرندی» کارشناس و تحلیلگر مسایل سیاسی به گفتوگو نشستهایم؛
به نظر شما اکنون اصولگرایان چگونه میتوانند رقابت پیش از انتخابات را به وحدت بعد از پیروزی تبدیل کنند؟
رقابتهایی که این بار در ساحت انتخابات مجلس شکل گرفت شاید از این جهت که در حین رقابت برونگفتمانی یک رقابت درونگفتمانی نیز به صورت جدی اتفاق افتاد، کم سابقه بود. البته به گمان بنده شاید بتوان رقابتهای صورت گرفته را تا حد زیادی مبالغهآمیز دانست. در واقع با اندکی تأمل در این باب، پر واضح است که نمیتوان به عواملی که سبب مرزبندی و جدایی میان نیروهای اجتماعی یا نیروهای سیاسی میشوند، اعتبار بخشید.
در این ارتباط باید پرسید اگر قرار نبود در کشور انتخاباتی اتفاق بیفتد، آیا بسیاری از گروههایی که در آستانهی انتخابات از یکدیگر جدا شدند باز هم این راه را میپیمودند؟ جواب تا حد زیادی مشخص است که بهانهی انتخابات بسیاری از آنها را به رویارویی با همدیگر و تقابل مثبت کشاند.
نباید برای تفرق اصالت قایل بود. چرا که اصالت متعلق به همان یکپارچگی و وحدت است. بنده در پی آنم تا این موضوع را دستمایهای برای ضرورت بازگشت دوبارهی گروههای متحد پیشین که به بهانهی انتخابات از یکدیگر فاصله گرفتند، قرار بدهم. اگر برای وحدت اصالت قایل باشیم، باید در این زمان که بهانهی انتخابات از میان برداشته شده است، به اصل خودمان بازگردیم و آن فاصلههای اعتباری را کم کنیم. هر چند معتقدم حتی در رقابتهای برون گفتمانی نیز طیفهای مختلف اصولگرایان میتوانند در نقطهای به وحدت برسند که آن نقطه عبارت است از تقابل با جریان خارجی یا بیگانه.
به بیان دقیقتر وقتی از طرف دشمن فشاری وارد میشود، جریانهای مختلف سیاسی که پایبند به انقلاب، جمهوری اسلامی و پارهای از موازین، اخلاقیات و اعتقادات هستند، میتوانند کنار همدیگر قرار بگیرند. پس باز هم به این میرسیم که اصالت با وحدت است و آن چیزی که سبب میشود وحدت دچار خدشه شود، بهانههایی است که انتخابات تنها بخشی از آن است.
در انتخابات، از میان 300 یا 400 نفر از کاندیداهای تهران باید 30 نفر انتخاب شوند و این موضوع، خود عامل مرزبندی است. این مرزبندیها ما را از هم دور میکند و بین ما فاصله میاندازد. نباید فراموش کرد که فاصلههای ایجاد شده اعتباری بوده و اصالت ذاتی ندارند. از این رو وقتی آن عنصر انتخاب اتفاق افتاد و به پایان رسید، دوباره جامعهی سیاسی باید به حیات عادی خود ادامه دهد. دنبالهی این سریال، امتداد رقابت نیست، بلکه دنبالهی آن بازگشت به مرحلهای است که همه در کنار هم قرار داشتند. بنابراین این عنصر فاصله را باید از میان برداشت.
به واقع در رقابتهای انتخاباتی دورهی اخیر که بخشی از آن میان اصولگرایان بود، از سویی شور و نشاط تازهای در ساحت سیاسی و اجتماعی کشور قابل مشاهده بود و از دیگر سو این نگرانی وجود داشت که برخی چنان در این نقش رقابت فرو روند که اصل مطلب را فراموش کنند. رقابتهایی که بین گروههای مختلف وجود داشت، وسیلهای برای دستیابی به صحت عمل بود. امروز که به آن رسیدهایم، آیا باز هم باید امتداد همان رقابتها را تعقیب کنیم یا این که باید به سراغ رسیدگی به کارهای جدید رفت؟
به اعتقاد بنده همهی آنهایی که با همدیگر رقابت میکردند در یک نقطهای باید دستشان در دست هم قرار گیرد و کار مشترک انجام دهند. به نظر میرسد جامعهی ما نیاز دارد که خود را از لاک رقابتی روزهای اوج انتخابات خارج کند و به شرایط طبیعی باز گردد.
آیا آسیب یا انتقاد دیگری را متوجه این رقابت ها می دانید؟
جریانهای رقیب در فضای تبلیغاتی شعارهایی مطرح میکردند، اکنون با پایان رقابتها نوبت برنامه و عمل است. فکر میکنم در برنامهها نسبت به یک نکته غفلت کردهایم و آن این است که راجع به بسیاری امور به جای شبهای انتخابات، میبایست در طول سال برنامه داشته باشیم. ما شب انتخابات به کاندیداها میگوییم که بیایید و برنامههای مورد نظرتان را برای ورود به مجلس اعلام کنید. مگر یک نفر میتواند برای مدیریت کشور برنامهریزی منفرد کند؟
این برنامهریزیها باید در کانونهایی به نام کلوپهای سیاسی، احزاب یا تشکیلات مختلف انجام شود؛ یعنی، تمرین سیاست ورزی و طراحی برای ادارهی کشور در جایی صورت میگیرد که مثلاً اسم آن حزب یا سازمان سیاسی است. ما امروز متأسفانه فاقد چنین سازوکاری هستیم. بنده نمیخواهم وارد بحث تفصیلی در این زمینه شوم یا دربارهی مزیت تحزب به شکلی که در کشورهای دیگر وجود دارد بحث کنم، چون نسبت به آن روشهای تحزب هم انتقادهای جدی دارم.
راهکار جایگزین شما چیست؟
به نظر میرسد که جای تشکلها و احزاب خالی است؛ تشکلهایی مشابه آنچه که در کشورهای دیگر وجود دارد، چون عملیات اندیشیدن راجع به آینده، طراحی کردن، ارایهی پیشنهاد برای برنامههای بلند مدت و مانند آن در این تشکلها اتفاق میافتد. آنجاست که ذهنها به همدیگر نزدیک میشود و انسجام و سازمان پیدا میکند.
ما امروز فاقد چنین امری هستیم. بنده معتقدم که ما نمیتوانیم به سبک غربی حزب داشته باشیم و سابقهی تاریخی تحزب در کشور ما شکست خورده است، اما این که در شب انتخابات به یک باره جبهههای سیاسی شکل بگیرند و از ایدههایی حرف بزنند هم راهگشا نیست. به طور حتم با اینها به مراتب مشکلدارتر خواهیم بود تا این که احزابی مشابه احزاب کشورهای دیگر داشته باشیم.
در حقیقت امروز دچار بیعملی در زمینهی فعالیتهای نظاممند هستیم. احزاب یا جبهههای سیاسی ما مولود شبهای انتخابات یا قبل و بعد از آن هستند. در واقع آنها یا برای به دست آوردن قدرت به صحنه میآیند یا برای این که قدرت را در خودشان نهادینه کنند و امتداد دهند. در غیر این صورت، هیچ تلاشی برای پر کردن این خلأ، هم به لحاظ سازماندهی و آموزش و هم به لحاظ تشکیل دولت در سایه که خصیصهی احزاب و گروههای سیاسی است، از سوی شبه احزاب و جبهههای سیاسی مشاهده نمیکنیم. بنابراین جای خالی آنها احساس میشود.
ممکن است گفته شود وقتی شما نوع تحزب غربی را به استناد تجربههای ناکام گذشته تخطئه میکنید و بعد هم جایگزینی برای آن معرفی نمیکنید، یعنی هیچ راهحلی وجود ندارد. اما میتوانیم با رجوع به پیشینههای موفقی نظیر تجمع در مسجدها، کانونها و هیأتهای مذهبی که به طور دایم ما را به همدیگر پیوند میدهند به مدلهای موفقی در این زمینه رسید. اینها مصادیق روشن تشکیلات اجتماعی هستند که ما هنوز نتوانستهایم از آنها به عنوان یک سازمان پیوند دهندهی مردم بهره بگیریم.
شاید جای کار داشته باشد که بعدها در خصوص این ظرفیتهای درونی کشورمان، هم به لحاظ تاریخی و هم به لحاظ سابقهی دورهی پس از انقلاب، محاسبات جدیتری را انجام دهیم؛ در آن صورت است که میتوان، وقتی گروهی وارد مجلس شد، از آنها بپرسید که چه برنامهای دارید. سالها قبل در بیرون از مجلس باید این برنامه چکشکاری شده باشد و قبل از این که وارد مجلس شوند، باید روی برنامههای جمعیشان کار کرده باشند تا وقتی وارد مجلس شدند، آن را به مرحلهی اجرا و عمل برسانند.